Recomendados
Recomendados
Mais conteúdo relacionado
Semelhante a NUM106daryaaknar شماره 106 نشریه دریاکنار
Semelhante a NUM106daryaaknar شماره 106 نشریه دریاکنار (8)
Mais de ssuser057fba
NUM106daryaaknar شماره 106 نشریه دریاکنار
- 1. تومان ۵۰۰۰قیمت - 2023مارچ 4- 1444 شعبان 11- 1401ماه اسفند 13شنبه - 106شماره - پنجم سال ) اورول جرج ( . است عمومی روابط کار کارها باقی ،شود منتشر خواهند ینم که خبری انتشار یعنی نگاری هروزنام زنان توانمندسازی و رشد برای اعتبارات تصویب است دولت اولویت در بوشهری 5 و حقوق شورای در اجرای برای دستمزد کارکنان 10 ماده موافقت نفت صنعت ...شد برای دشتستان رخسارنیک شرکت از برداریهبهر و افتتاح با گردد می ایجاد شغلی فرصت مستقیم صورتهب نفر 220 8 8 و صدا توانمند و محبوب (مجری دهقان حسین درگذشت تصادف اثر در )بوشهر مرکز سیمای 6 :اوجی جواد )نفت (وزیر مردم پرطنین صدای :)جمهور (رئیس رئیسی ابراهیم سید دکتر هللا تآی است قوی ایرانتحققراستایدراقتدارآفرینهای همولفازجنوبیپارس ۱۴فازایرانیصددر ۱۰۰پاالیشگاه 8 ....... نوبت :موضوع مناقصه پارس بندري مجتمع هاي اسكله گير ضربه خريد - :مناقصه شماره 12 / 2042 پارس انرژي اقتصادي ويژه منطقه سازمان دارد نظر در را فوق موضوع با خدمات انجام كلي شرايط و مشخصات طبق ،زير مرحله يک عمومي مناقصه طريق از ارزيابي از پس و اي ساده شرايط واجد پيمانكار به نمايد واگذار مي مناقصه اسناد در تكميلي (اطلاعات )باشد : 1 - مناقصه نشاني و نام پارس انرژي اقتصادي ويژه منطقه سازمان :گزار - همايش مركز ساختمان ،عسلويه ،بوشهر استان فارس خليج هاي 2 - : اوليه برآورد مبلغ 86،084،444،444 ريال 3 - مبلغ به نقد وجه يا بانكي معتبر نامه ضمانت :كار ارجاع فرآيند در شركت تضمين مبلغ و نوع 3،023،444،444 ريال .باشد مي گزار مناقصه درخواست با ماه سه مدت به تمديد قابل كه 0 - :مناقصه در شركت شرايط زمينه در صمت وزارت از برداري بهره پروانه (داراي حقوقي اشخاص )صنعتي لاستيک توليد 5 - به مناقصه برنده انتخاب فرآيند صورت ارزيابي ساده ان مناقصه لذا گردد مي جام بايستي گران آدرس به )(ستاد دولت الكترونيكي تداركات سامانه در مستندات و درخواست مورد اسناد بارگذاري بر علاوه اينترنتي www.setadiran.ir ًاصرف ، (پاكت .نمايند ارائه مناقصات كميسيون دبيرخانه به فيزيكي صورت به باشد مي كار ارجاع فرآيند ضمانتنامه حاوي كه را )الف 8 - : ستاد سامانه از مناقصه اسناد دريافت مهلت آخرين ه يک تاريخ از پس فته چاپ دوم نوبت آگهي 7 - :توجيهي جلسه برگزاري محل و زمان ت سامانه طريق از ًامتعاقب دار در )ستاد ( دولت الكترونيكي كات توضيحات قسمت مي اعلام .گردد 6 - پاكت بارگذاري مهلت : ستاد سامانه در قيمت پيشنهاد هاي .گردد مي اعلام )ستاد ( دولت الكترونيكي تداركات سامانه طريق از ًامتعاقب 9 - زمان گشايش هاي پاكت پيشنهاد مالي مناقصه (پاكت هاي ج و ب ،الف ) : ًامتعاقب .گردد مي اعلام )ستاد ( دولت الكترونيكي تداركات سامانه طريق از كميسيون تلفن :مناقصات 4 - 0512 2007570 : نمابر 20075700511 س سر را اپ پ ي يژ ژر رنناا ي يد دا اص صت تق قاا ه هژ ژي يو و ه هق قط طن نم م ن نا ام مز زا اس س ي يم مو وم مع ع ط طببااو ور ر مرحله يك عمومي مناقصه فراخوان اي - ( ساده ارزيابي ) شماره نقل و دریاکنار گزارش به ارشاد و فرهنگ کل اداره عمومی روابط از در افروغ عبدالرحیم ،بوشهر استان اسالمی مسئول مدیران و خبرنگاران یهصمیمان نشست مطبوعاتی امور معاون با بوشهر استان هایهرسان اسالمی ارشاد و فرهنگ وزارت رسانیعاطال و ارشاد و فرهنگ وزیر االختیار تام نماینده و ,بوشهر استان هایهرسان آمار ی ارائه با اسالمی عضو بوشهر استان از خبرنگار 130 :کرد بیان خانه عضو هم نفر 270 و کشور رسانه سامانه در .هستند بوشهر استان مطبوعات استان هایهرسان آمار آخرین ارائه ضمن وی دارای نمایندگی دفتر 94 :کرد عنوان ،بوشهر هایهپایگا از اعم مجوزدار رسانه 140 و مجوز فعالیت بوشهر استان در مکتوب و خبری .کنندیم از آمار این اساس بر :افزود ادامه در افروغ 3 ،مجوز دارای مکتوب نشریه 43 ،تعداد این ،)غیرفعال یک و فعال 2( مجوز دارای روزنامه و هاهفصلنام ،نامههدوهفت 15 ،نامهههفت 25 مجوز 12 و برخط خبری پایگاه 85 ،هاهسالنام .باشد می غیربرخط الکترونیک حجت جمهوری محترم ریاست است ذکر به الزم رئیسی ابراهیم سید دکتر والمسلمین االسالم استان مهمان جمعه و شنبه پنج روزهای در .است بوشهر والیتمدار و مطبوعاتی امور معاون است گفتنی برای اسالمی ارشاد و فرهنگ وزارت رسانیعاطال و فرهنگ وزارت مردمی ارتباطات درمیز حضور اصغر همراه به بوشهر استان در اسالمی ارشاد وزارت عملکرد و ارزیابی دفتر کل مدیر امیرنیا تام نمایندگان بعنوان اسالمی ارشاد و فرهنگ استان به اسالمی ارشاد و فرهنگ وزیر االختیار را جمهوریسرئی سفر این در و کرده سفر بوشهر کندیم همراهی رسانه و هنر ،فرهنگ حوزه در هستندکشورهایرسانهجامعسامانهعضوبوشهرخبرنگار ۱۳۰ )بوشهر استان اسالمی ارشاد و فرهنگ (مدیرکل افروغ عبدالرحیم مورد اساسی ارکان ،تعالی و پیشرفت و باشد می استان هر مردمان درخواست مهم این به نیل ایرب که اقداماتی از یکی انتخاب ،زنند می رقم یکبار چهارسال هر در حضور جهت خود ایرب نمایندگانی و حق احقاق و اسالمی ایرشو مجلس واهرهماستانیکنمایندگانقدرچههر.باشدمیاستانحقوق .بودخواهدمشهودترمنطقهتعالیوپیشرفت،بردارندقدممتحد .نیستند مستثنی قاعده این از نیز بوشهر استان نمایندگان شورای مجلس در نماینده چهار بوشهر استان مردمان جمعی رضایت اند نتوانسته تاکنون ایشان اما ،دارند اسالمی مشغول ایشان از کدام هر که چرا .نمایند معطوف خود به را چهار اگر ،گریزانند همنوایی از و بوده خود ِساز نمودن کوک جهتی در کدام هر ،دهیم سوق اصلی جهات به را نماینده هرچند نگاهی با .نماید می االرض طی سایرین با مخالف نمایندگان و پیشرفته استانهای هدف مورد روند به کوتاه ایشان ِ مابین فی اتحاد ،اسالمی شورای مجلس در ایشان نظر مورد استان تعالی و رشد تامین در ارزشمند ای نکته بوشهریان هدف مورد هیچگاه نامتحد ِ نمایندگان .باشد می در نحوی به بایستی ایشان رویه تغییر و نیستند و نبوده به رو ایشان نمایندگی دوره که چرا ،گیرد قرار کار دستور استان پیشرفت عدم برای ای بهانه و عذر هیچ و بوده اتمام .نیست پذیرفتنی )(سردبیر سلطانی سهیال ِـاتـمعض از ـیـیک ـد؛ـنامتح ِـدگانـنماین ـهرـبوش ـتانـاس ـرفتـپیش عدم ـیـاساس سردبیر ِ قلم به و معرفی بوشهر استان اجتماعی تامین سرپرست شد تقدیر دیری عباس خدمات از :صفوی مهدی و معدن ،صنعت (مدیرکل )بوشهر استان تجارت و مدیریت سازمان رئیس بعنوان شاهینی جهانگیر دکتر شد منصوب بویراحمد و کهگیلویه استان ریزیهبرنام 8 در انرژی حوزه در بوشهر:رئیسی دکتر زندیم را اول حرف منطقه شاید و کشور 6 درصدی 50 جذب خواستار بوشهر استاندار شد جنوبی پارس در استان بومی نیروی 7 1461381 :آگهی شناسه 8
- 2. شعر تومان ۵۰۰۰ قیمت - 2023 مارچ 4 - 1444 شعبان 11 - 1401 ماه اسفند 13 شنبه - 106 شماره - پنجم سال 2 پاییز که بود آمده پاییز ،رنگی های قصه بگوید خزان از عاشقی که بود آمده پاییز درختان ریزان برگ با های تن از کنسرتی بنوازد مهربانی کرد گذر ،آمد پاییز واپسین حال در ماندش روزهای »مهربانی نویدآور«یلدای گرمی از پر زمستانی در هست پیوسته بهم های دل شاعرانه خزان ای پاییزم ریزانی برگ تا ام زندگی ها دل نارنجی فصل در دیگر نشینم می انتظارت به )(رها عبودی معصومه خدا لبخند خواهد می دلم است گاه بی نلغزیده کوه جان بر هنوز طلوع من و حیران بیگاه این در خواهد می دلم نبینم را مرداب مرگ نترسم ،بگویم تاریکی نهایت از خواهد می دلم را ها هیجان نور سمت به دهم پرواز را انتظار ِنوسان ببخشم سکوت لبان به خواهد می دلم را ستارگان سپید نگاه کنم نظاره چشمهایم بر خواهد می دلم دنیایم بر زند لبخند خدا جا این روز ازدحام در من و زند یم فریاد همهمه خواهد می دلم کنم سکوت زمان حجم ،غروب دم شب از پرشده سرد تاریکی خواهد می دلم ومن کنم تماشا پنجره پشت از غروب این در را خدا لبخند پیرکوهی عطائی خدیجه باران است باران منتظر من دل امشب باز است گلدان از پر باز ی پنجره این لب شدیم روز ی دغدغه از خبر بی وشب من است مهمان ما تنهایی خلوت در ماه تابید شعاعی شیشه وبر زد چشمک رعد است گریان ها فاصله غم ز شب ی گونه سکوت به رسیدن ازحس پرشده ام خانه است پنهان دلم راز و رهگذر عقربه دارد شنیدن باد و من شال صحبت است حیران ی گردنه از پر باد در موی دارد غریبی حس من دل با فاصله است پایان بی چه آه من غربت ی جاده بیتابی از ام کرده تو ی شانه بر تکیه است انسان وابستگی ی قصه زندگی طاهری لیلی انتطار باران مثل هایم هتران بارند یم تو برای انتظار از دفتری روی کند یم نقاشی را سکوت که گناهی یب چشمان جوهر با دانستیم یم کاش های هلحظ حرمت را بودن هم با کیانیان سودابه خواهم می خواهم یم آب قدری ام تشنه مخواه می خواب ،خسته ام خسته صندوق در کهنه عکس یک مثل خواهم می قاب ،پاره پاره تن بر دادند می کتاب نذری کاش خواهم می ناب فکر سبد یک !قانع کم به نیستم آدمی خواهم می حساب بی را عشق را خود و ندارم منصب و نام خواهم می جناب یا لقب بی خواهم نمی زورکی ی خنده خواهم می نقاب بی ی چهره سرد چه ام خانه است تاریک و خواهم می آفتاب بغل یک بیداد ی زمانه این دل در خواهم می انقالب از خبر حیدری جمیله پریشانی بلدند انردا آینه ی همه ار سوختن بلدند گلدان ی ساده نفس ها دان شمع برسند هرجا به باغ سر روی ابرها بلدند انربا خود با گل صحبت ی شیوه برسند هرجا به دشت این دل در ببرها بلدند بیابان عمق خم و پیچ پر اهر بلدیم صنوبر سرو همدمی اگر ما بلدند بقرآن باغ ی همه ها باغبان نبند باد خطر در رهگذری هر به دل بادها بلدند پریشان احساس معنی ار ها موج صحبتی هم به چه درد ساحل بلدند طوفان پریشانگر خطرهای تا بسپار ها غزل به دل خودت پای بنشین بلدند انسان خواهی هوا طرز شعرها )(پرنیان محتشم پوران تو یاد تو رویای از جوشیده چنان شعرم ی چشمه متَیگو می غزل شاه را تو ،نابی ِمطلع ام زنده تا ،زنم می نامت به را شعرهایم متَیرو می گل باغ در ،قافیه و ردیف با شوند می زیبا و خوشبو تو ِدیا با ها واژه متَیبو می ،ام سینه ِمیان در عطری همچو من فال کتاب در باشی که کردم نیتی خط به خط ،مجنون مثل متَیجو می دل ِجان با کردم کَزب را هایم غصه شب و روز باشی که ،شعری روی ِرغبا آن متَیشو می را تو من نژاد عظیمی محبوبه نی صدا بی ام سوزانی معنایش دنیای سکوت با که من با کند می همدردی ای فرشته همان هنوز تو منی همنفس که باشی بلد عاشقی شاید گردی پیرییم عصای پرسان پرسان آخر ام واقعی عشق دنبال ست قرار بی قلبم ضربان بیابمش تا عشقی همان وجودم تمام که ست اش احاطه در قلبم های تپش ی بهانه و دل جان بله گویم می را ام گمشده عشق همان یوسفی کبری خیال سکوت خیس پنجره بارد می سکوت حرفم پر لبان از را آغوشت عطر بوی وهوا کند می شبنم برگی بی درخت بر های گام صوت با همراه هدف بی عابران را هایت قدم صدای شنوم می اما هایم پلک پس در رسد می دخترانگیم داد به آغوشت شوم می گم حضورت خیال پود و تار در تنم سلول به سلول در شود می تزریق بودنت جنس از آرامشی اشعار سپید ی ملحفه الی در بافم می را تو هایم وخواب !.... را تو و مفاخری دنیا ترانه ترین ناب من هوای در شده حک تو نگاه ی خاطره من نای ِدرون مانده هرشبت های زمزمه بزن قدم برو ساده دلت ی کوچه به کوچه من پای ّدر نم نم ،کنی نشان مگر که تا یاسمن تو ِ هوس ای نسترن تو ِ نفس ای من آشنای ی قصه بزن رقم نفست با شعرمن واژه به واژه یشود م بهار باتو من صدای بی ی گریه کند می توغروب بی لبم بر مانده تو نام دلم بر مانده تو ِرمه تو ناز نگاه حجم من شعرهای ِ رونق ای ترانه ترین ناب ای بهانه ترین خوب ای نشانه ترین ساده من ریای بی ازدل کنی حل ترانه توی کنی مراغزل کاش من برای کنی ناز تو شعر به بدهم دل همدانی فاطمه ... بعد بگذار بعد بگذار را ناز رسیدی ها مدت ِدبع بعد بگذار را پرداز داستان های گریه است داده زجرم بار هزاران که سکوتی از بعد بگذار را راز و سکوت این کن راحتم بگو من شعر های عاشقانه از ای واژه بعد بگذار را آواز بی و رنگ بی ِ صحبت حسود ِرشه ِممرد های یاوه ِبیخیال بعد بگذار را غاز یک و من صد های حرف دور کردند عاشقان ِردیا از را ما گرچه بعد بگذار را ازّغم ِدشمن های کینه کن کوک ، مقلب ِزسا بر ای زخمه با را زخم بعد بگذار را ساز این ِ لب از ،مکیدن خون ِرکنا در اینجا امشب نک اتراق من ِرشه شیراز و مُق و ساری و رشت بعد بگذار را را بام این شو لدَج ساعتی برای حتی بعد بگذار را پرواز ولی هستی رفتنی بکن شَفراموش فعال ،من ِمجر هرچه بود بعد بگذار را باز های پرونده این ِحکم کن صبر فردا ِصبح تا امشبی یک کن صبر بعد بگذار را آغاز ،رسم می پایان به من )(رهایی زارعی فروزان اشتیاق کشد می شعله شعر چشمهات اشتیاق از سرودی؟ زبان کدام به را عشق کائنات تمام که ... دارند داشتن دوست ی لهجه بهروز هدیه غشق اکسیر شد تکثیر دل خشک درکویر مهرت که ات شد اکسیر تنم صحرای قلب در تو عشق کرد پیله درونم سوزانت عشق های هشعل شد درگیر عاشقی بال دو ، هپروان مثل خاطرم های هکوچ گلستان شد حضورت با شد تطهیر دلم واالیت عشق عبور در رسد یم محشر به تا عطرت که خیابانی از بودنت طواف در شد زنجیر دلم پای قوس حریمت در دهند یم انسان به ادنی او ایمان روح عشق حضور در شد تعبیر جان و درویش رقیه گیرا چشم شوم رویا قایق هوایت در شد می باز شوم دریا ها قطره غریب تکاپوی در تو ماه چشم دو بهاران در شد می باز شوم موالنا شعر نیما و پروین از زاده ها فواره درچرخش ماهیم حوض آب شوم فرداها تفسیر تو نام از رنگ بوم تو ناب شعر روح گزیده تنهایی چتر شوم ها ماهی ذوق از مقطعی قطعه قطعه را درد از سرود زد الجوردی شد می باز غمگینت شعر هجوم در شوم حاشا از پر عترت آیین از نغمه زدند نامت بر قرعه نگاه صبح در که تا شوم گیرا شاعرت پرکشی بلندم بام از گر دارم آن قصد شوم دنیا دفتر در قلم اشک جوهر جاهد هادی تو لبخند جانا بودم تو لبخند ی نسخه نسخ !پیچیدی؟ برایم درد چرا تو اما بودم تو دستان به آورده پناه گنجشک چیدی می را پروازم نوازش جای چرا تو )(یاسای غالمی یاس تنهایی فهمد نمی کسی مرا تنهایی کنند می ام احاطه گردبادها وقتی ... استخوانم بر کنند می حک چاله سیاه هزاران و ببارد باران کند می فرقی چه باشد خوب هوا شوی غرق زار سبزه در زانوها تا یا را درد ِتلخ طعم دهانت وقتی ...هایت ثانیه در کند می بغض لحظه لحظه شدم می کودک کاش فرشتگانی از بود پر رمَب و دور الاقل ...کردند می گرمم سر که دهقان شیرین دور های افق کرد خواهم عبور شب یک تو خیال از من کرد خواهم مرور را ها خاطره تو با و را دل تو؛ هوای در زدنم پر برای کرد خواهم شور و شوق از پر اشاره یک به باشم تو کنار تا خودت به بخوان مرا کرد خواهم غرور حس تو حضور با که دل خلوت به قسم ،باران باور به قسم کرد خواهم ظهور چشمت ی شراره در که ،غرور و عشق راهی دو سر را قلبم های افق سوی روانه کرد خواهم دور ،نشستن تو با برای تابم بی شهاب تو خیال از من کرد خواهم عبور امشب جوکار محمد تبعیض بزرگ دروغ این کجای به اندیشم یم سایه هر چشم در اند هکاشت را مرگ ترس به اند هدوخت را لب مرگ به ایستادگانیم ما خالیست ای هواژ کس هر دست و خانه برد می که شب ممتد سرد سنگالخ روی تا دچار گردد فردا به تبعیض به اندیشم یم مرد که کودکی به چراغی افروختن خواب به عقب براند را ظلمت که رجبی میثم رسوا دل است کم که بسپارم جان اگر تو برای از است غم و تشویش سر مدامش که عاشق دل عشق در بر دلم آویخت و دیدم تو روی است ستم رسوا دل کشیدی زنجیر به چه عشق خاطر از شود دل رها لحظه یک تنیس است دم به دم و هم پشت دلم آواز و سوز من ٔهجانان و جانی منی روح چنان تو است هم یار تک که دلدار دو هست لذتی خدا به آری شده یارم بخت گویم می یکی دست ٔهشد پرقدحم است قدم خوش مرا تو نگاه است آفتاب عشق صورت است نم تو راه به چشم بزند سپیده تا )(سپیده گودرزیان رحیمه دی آفتاب بود دی آفتاب آفتابتان راستی بود کی تابید که روزی زده یخ من آرزوی دست نمانده ها برای نا کوچه کدام در مصنوعی هرم برای زدند آتش را کسی خوشبختی آلونک خراب ی هخان چند بگویید خواهید می یخی تن چند راهی سر شعر چند ببخشید باغ به را بهار تا کنید دریغ ما از را آفتاب دریغ تا یگانه فردین
- 3. کردهگیرشلتوخرمثل Youhavenootherchoice ماندنگلدرخرمثل:فارسیمعادل نشانوگردد یبرمگرفتاریهای نزمابهالمثلضرباینکنایه گیر مشکلی یا دردسر در فردی که است موضوع این دهنده برخی .ندارد را آن کردن برطرف و حل توانایی امکان و کرده همین به و نداشته را کاری انجام توانایی اوقات گاهی در افراد .ندارند را کاری دادن انجام امکان نیز گرفتاری زمان در خاطر استفادهماندنگلدرخرمثلالمثلضربازمواقعایندر .دکنن یم آنصاحبکهبگیریدنظردرراخری:المثلضرباینمفهوم سپسواستگذاشتهآنرویبسیاریبار،پولکسبدلیلبه درون و کرده برخورد گل به راه وسط در .شوند یم شهر راهی خر که دارد توانایی او صاحب نه حال این در .کنند یم گیر آن صاحبشوبارکهداردراقابلیتاینخرنهودهدنجاترابارو موقعیتی چنین به نیز المثل ضرب این مفهوم .بدهد نجات را .بودنخواهدکاریانجامبهقادرکسهیچآندرکهدارداشاره بود حکیمی روزگاری روزی :المثل ضرب این داستان خود به همیشه و داشت اطمینان خود های هدانست به که توانم یم خود دانش و علم از استفاده با من :گفت یم از .کنم مداوا سریعا و داده تشخیص را بیماری هر مریضی .آوردند او نزد را مریض و بدحال فردی که رسید روزی قضا مریض فرد بیماری از هیچکس که بود اینجا ماجرا نکته ولی دست دید را مریض بد روز و حال که حکیم .نداشت اطالعی بهتر را حالش و زده حدس را او مریضی بتواند تا شد کار به مریضی فهمیدن به قادر کرد تالش هرچقدر حکیم ولی .کند بخاطر که افراد .نداشت حالت این در را مداوا امکان و نشد او که زمانی ،بودند آورده او نزد را مریض حکیم دانش و علم های هدانست به کمی بدهد ها نآ به جوابی تواند ینم او دیدند ،حکیم ای :گفت فردی منظور همین به .کردند شک حکیم خود از جا همه و داشتی ایمان خود های هدانست به که تو او بیماری توانی ینم که شده چه حال پس کردی یم تعریف نداشت او پرسش برای پاسخی که حکیم دهی؟ تشخیص را نزد به را مریض است بهتر :گفت و انداخت پایین را سرش او برای کاری توانم ینم من که چرا ،ببرید دیگری حکیم فردی به خواستند یم افراد که زمانی پس آن از .بدهم انجام انجام و مشکالت کردن حل توانایی که کنند اشاره ناتوان .کنند یم استفاده المثل ضرب این از نداشت را خود امور انگلیسی زبان به بوشهری های المثل ضرب بوشهری های المثل ضرب گویند خورا از تر بزرگ برادر :akka .ا ّ آک لباس بد و ترکیب بد و زشت آدم :ojal .جال ُ ا زنند می مثال بدان را آهن گاو بیلک :esahl .سهلِا »ه ّ لِ«ز را مجموعه یا ردیف چند :zeleeeh .ه ّ لِز .نامند می بوشهری واژگان کاری انجام در تّموفقی از پس که است ای جمله :فتی ّ ال صد زور به .رانندزبانبرسخت کسیعمرطولبرایاستخیردعای:باشیزندهتوهستدریاآبتا باشیصدسالهزنده،بگوینداینکهمثل )انگلیسی زبان مکالمه و آیلتس (مدرس دریانورد حسین :کوشش به )(نویسنده ریشهری احمدی عبدالحسین :کوشش به تومان ۵۰۰۰ قیمت - 2023 مارچ 4 - 1444 شعبان 11 - 1401 ماه اسفند 13 شنبه - 106 شماره - پنجم سال 3 بوشهری گویش بر درآمدی پنهان عشق مگر و شدنیست؟ .آسمان و زمین های رگ در جاریست .دریا و رود در ساریست .جنگل ِ سبز ِ روح در زنده ،سا بلبل و خرامد می وار آهو .کند می راییُس نغمه های قلب ِ تپش در دارد جریان ،عشق .شیدا است صمیمیت های دشت ِ جوالنگه .ها دامنه انتهاترین بی در های کوه دارند اش سجده به سر ،کشیده فلک به سر است رونق پر های دلبردگی از مست و .معتکف رندان ی خلوتکده در هایم واژه تمام نویسم می را تو وقتی ،سحرگاهی ِ شبنم ای شوند می معطر .نازنین ِ عشق ای .باش غروبم بی و روشن طلوع ،شکفتن از فصل هر پای رد در معبود ،تویی محبوب ،تویی مطلوب .تویی .تر قربانی ،تر تازه ،تر پرستیدنی خوشحال روزی ها یاس شدی باعث تو و بگیرند جشن را خوشحالی این و شوند ،صبح تا خمارشان چشمان با ها نرگس .کنند پایکوبی دارم دوست را ابریشمینت موهای یاسمن های برگ لطافت به می شهر پوست زیر که دلپذیری عطر و .پراکند به مرا و بگیر را هایم تنهایی دست .کن مانوس خوشبختی و نور سمت کنیم وداع ها فاصله با تا بیا گاهی شعرهای ِ باغ از تازه غزلی با را یقینم و .بزنیم عشق از دوباره رنگی ،وار سعدی برگ برگ و شود نمی پنهان که عشقی همزاد آسمان با و است سبز درختش .است ،ام دیرینه آشنای همیشه برای یادت .شده کاشته دلم سبز ی مزرعه در ،ابدی ،ازلی قراری و .شده باران نور ما بین زرد انتها بی ِ دشت این نگذاری که .شود آسمان در پروازت ِ بال و پر ،نگذارم و زندگی به را خستگی ،هایم دلدادگی .دهد راه اش های گل مرام در پژمردگی نگذاریم و .بیابد روزنی ،عشق ،اند یافته هم به راهی ما های ریشه .اند شده تنیده درهم و .شود خشک ها ریشه این که روزی مباد ام داده قول زمین سر سرتا به من نقاطش اقصا تا را عشق های ریشه که .دارم نگه سبز ،را جوانی ،را شور ،را معرفت مرام .را امنیت و نشاط ی دامنه از که هایی صبوری و ،چشمانت .گیرد می قوت ،کرده حک ،کرده ثبت را جاودانگی و .کرده ضبط شورانگیزترین ای کنم پنهانت کجا شام و صبح هر که باران ی ترانه . باری می سرم بر .تو با آفتابیست روزهایم .مهتابی هایم شب و عبور دریا آبی از که من وسوگندهای کند می رساند می ات جنگلی روح به مرا سالم زنده ،آسمان در عشق به را دلم هوای و .دارد می نگه و تکرار پر های بودن قربان باره هزار و .شود می ات یگانه بودنت قربان جلوت و خلوت ای بمان و باش ... تو از و باتو همه )فرهنگی (فرهیخته )قبادی(رحا راضیه : قلم به آمدنمان از که است روز یک طرفهب ،گذردیم مشهد به :گویمیم و رومیم بابا رویم؟یم کجا امروز جون بابا ـ :گویدیم بابا طرقبه ـ :گویمیم و نشینمیم پایش روی نزدیک؟ یا است دور ـ :گویدیم و کشدیم سرم روی را دستش بابا .است شهر از خارج ـ :گویمیم و شومیم بلند بابا پای روی از مسافرت به را که خوبی خیلی تو بابا ـ .آوردی ،رومیم پونه طرفهب .خنددیم بابا تصمیم و پوشیمیم را هایمانسلبا بدهیم مسابقه شوند آماده بقیه تا گیریمیم .رودیم پایین را هاهپل ،زودتر کی ببینیم و هاهپل روی خواهیمیم فهمدیم تا مامان :گویدیم بدویم .باشید مواظب هاهبچ ـ :گویدیم و گیردیم را دستم پونه مواظبیم ـ پونه از زودتر و آیمیم پایین هاهپل از تند مسافرانی جلوی پونه ،رسمیم اول طبقه به دودینم ،روندیم پایین و باال هاهپل از که منتظرش هاهپل پایین .آیدیم پایین آرام و :گویمیم رسدیم زنانسنف وقتی ،امهایستاد .بردم من ...هورا ـ :گیردیم را دستم پونه هاهپلهرا در مسافری اگر ،ترشیوا هیس ـ ... دادمیم نشانت نبود )23(قسمت پرستش )فرهنگی (فرهیخته اسدی بنی آذر :قلم به که نیست طور این ولی... شکنند می گاهی ها آدم روز فالن فالنی که بفهمند همه و باشه داشته تق صدای شکستنشان هیچکس که میشکنن درسکوت طوری ها آدم شکست ساعت وفالن درد توصیف به قادر وقلمی زبان وهیچ نمیشنود را شکستنشان صدای که است دردآور هاچنان آدم شکستن جنس نیست ها آدم شکستن باز خودنیزبشکند مگر نمیکند درک را دیگری شکستن درد هیچکس که شکستم طوری فاطمه من است متفاوت ها آدم های شکستن نوع ازاین ماجرا ونیست نبود من ترمیم به قادر بندماهری شکسته هیچ البته مجرد ومن متاهل محمد محمدشدم عاشق من که شد شروع ویک همسرم فوت علت به بودم مجردشده که بود چندسالی دوباره بودم مجرد بودم رانشناخته محمد هنوز که چندسالی دخترداشتم شغل کردم مجددفکرنمی ازدواج به عنوان هیچ به دخترم خاطر به به مایل که بودند کسانی است مهم وجایگاهم دارم جامعه در مهمی ازبدرفتاری ترس من ولی دختربودن یک داشتن باوجود بامن ازدواج سنتی ًالکام من اول ازدواج کردم نمی اعتماد هیچکس به دخترم با با سال چهار نداد ما به شدن عاشق فرصت همسرم وبیماری بود آشنا محمد سید با ماموریت تویک که این تا کردم زندگی دخترم به شروع اول جلسه ازهمون بود موقت همسر دنبال که محمد شدم نه که ها انسان خدا تنهایی چرا که خوند روضه انقد کرد زنی مخ معروف قول به که این با من ولی آفریده جفت را مخلوقات همه بلکه که انگارهزارسال بودم محمدشدم عاشق صددل بلکه دل یک نه ما ببینیم همو حضوری نکردم قبول کشید ها ماه ولی میشناسمش پدرمن بین دراین بودیم شده آشنا باهم مجازی فضای در درواقعه سال سه فاصله با بودم داغون روحی ازلحاظ من کرد بیمارشدوفوت پدرشان عاشق دخترهامعموال بودم داده ازدست را سرم پدروهم زندگی به طوفانی چنان پدرم مرگ بودم فراترازعاشق ومن هستن کردن چت ها ماه محمدبد به بردم پناه که زد ام )اول (قسمت ... دلشکسته و تلخ های قاتفا وقتها بعضی افتد یم ناطرافما و دور شیرینی ی هّلک و سر شود یم باعث که در که حالها و سح از تعدادی حافظه کور ی هنقط در زمان نواگ کردند خوش جا ها تدس ردو در و آنها به توجهی است زمانی دیر و نمی‌کنیم روی و شده وارد دل ی هدرواز از خوش جا پذیرایی وسط راحتی حواسمان و هوش از بخشی و کرده بدهند اختصاص خودشان به را تلخ خاطرات میزبان ناچار به ما و ها تمد که شویم یم شیرینی و صحرای و بایر زمین در پیش کنارشان از ،کردیم رهایشان سوزان چشم رو شپی افق به و شدیم رد های هلحظ ساختن برای دوختیم گذر حال در درنگ یب که رو پیش .بودند تکاپو در ،عمر تونل از حس این پیش روز چند نم تکلیف جشن که زمانی را شیرین با شد یم پخش تلویزیون از ها هبچ .کردم تجربه وجودم متما که خندانی سفیدپوش های هفرشت غنج دلم ،بودند آقا محضر در شد تنگ و تکشان کت برای رفت هوای و حال همان در بودن برای حال در شیطنت با که شیرینی .بودند آن از عبور چقدر که کردم بغل حسرت زانوی ...ام یبچگ دنیای از شدم دور ،سرم توی بود خورده تکُپ انگار رفتن برای بود آشوبی دلم در آلبوم قضا از که دور سالهای به آن از تصویری هم خانوادگی که بود نداده جا دلش در دوران خاطراتی مرور به کنم خوش دل !...نیستند هم تجدید قابل که ... دارد ادامه )فرهنگی (فرهیخته پور حاجی زهرا:قلم به )فرهنگی (فرهیخته عابری رقیه :قلم به که کرد اصرار چقد هر به و نکردم قبول خونشون برم باهاش ..بره تا کردم راهیش زور بزور دیگه لقمه چند یه برادرم رفتن بعد همون با و وایسم سرپا بتونم تا خوردم ..بیرون زدم لباس و ریخت و اوضاع دیوونه عینه ،رفتم راه خیابونا تو ساعتها ..بودم شده ها ..رفتم و رفتم ساعتها وقتی اختیار بی ساعت چندین بعد رویا کوچه سر که دیدم آوردم باال سرمو ..اینام خیاال و فکر و خونشونو به کردم نگا ..ذهنم به آوردن هجوم ..میکرد چیکار االن یعنی ..ببینمش دیگه یبار میشد یعنی ..ببینمش فقط .. بودم داده قول منکه دیگه که پدرش به بودم داده قول ..نمیشم مزاحمشون هیچوقت ..بشم مزاحم که نبود قرارم ..ببینمش میخواستم فقط ..دور از ..یبار فقط معجزه یه دلم کوچه سر لحظه اون ..میخواست این تمام میتونست که ای معجزه بشوره بودمو کشیده که سختیایی ..ببره ..نگاه یه چیزی دیگه و میکردم حس رو رویا بوی ..دنیا این از نمیخواستم ..ببینمش یبار اینکه ..شده شکلی چه االن یعنی ..منه رویای همون یا شده عوض ..یعنی شده خوشبخت ..شده عاشق باز یعنی دست بهش حسی چه ببینه منو اگه .میده ..دیدنم از میترسه نگا یه سال اونهمه بعد شده که یبارم برا ..میکنه بهم به بود خنجری عینه حرفا این یادآوری .دارم نگه ذهنمو نمیتونستم ولی..قلبم ولی وایسادم اونجا ساعتها روز اون ..نشد خبری روزم و نشستم خیابون گوشه همون ..شد شب خونشون در از هم لحظه یه چشممو ..برنمیداشتم کسی نه و میومد بیرون کسی نه ولی ..خونه تو میرفت باز بود قرار رو در اون یکی باالخره ولی ..کنه ..میشد باز در اون ..میشد باز شده که یبارم حداقل شده که یبارم تا میموندم اونجا اونقد ..ببینم رو رویا بدر چش و نشستم کامل روز شبانه یه ..دوختم ..نشد خبری ولی ..خبری هیچ دیوار به خیابون کنار دوساعتی یکی یهو که بودم خوابیده و بودم داده تکیه ..پریدم خواب از ماشین بوق صدای با ..نبود خبری هیچ و میشد روز شب ..بود رفته یادم شادی ..بودم خندیده کی نبود یادم ..لبخندو بود رفته یادم ..رو شادی ..بود رفته یادم کال رو زدن قهقهه ..بودم شده در به در به که آشنایی خیابون تو بودم شده آواره ..میرسید رویام ..نبود من ماله دیگه که رویایی ای دیگه ی غریبه یه رویای که رویایی ..بود شده ..بودم شده مظلوم ..بودم شده ساکت حرف هم کلمه یه نمیکرد زور کسی اگه ..نمیزدم سمتم کسی وقتی بودمو شده ترسو بسمتم داره چرا که داشتم واهمه میومد ..میاد و بودم اونجا بود روز دو کردم صبر ولی ..نبود خبری اهالی باالخره و بود تابلو وضعم و سر مشکوک کوچه تو زدنم پرسه به کوچه ...بودن شده ..میرفتم باید کجا ولی ..خدا ای ..داشتم رو کجا ..بودم باخته اینهمه ..بودم باخته زندگیمو تمام ..عشقمو..داراییمو..جسممو.. روحمو ..بودم باخته زندگیمو کل ..بود مونده برام چی دیگه االن ..بهش ببندم دل که داشتم چی حسرت فقط کوچه اون تو لحظه اون من ..والسالم و داشتم رو رویا دیدن ..نبود ذهنم تو این جز فکری هیچ ..بود رویا فقط چشم رویای لحظه یه دیدن رویای ..سبزم تو.. میشدم ناامید داشتم دیگه کم کم دو این تو میشه مگه که بود آشوب دلم وای..نکنه باز رو خونه این در نفر یه روز ..من خدای ..مسافرت رفتن نکنه ..خدایا نه ..نه توروخدا ..میدادم دس از داشتم و عقلم ..بودن رفته کجا ..همینجا میشینم جایی نبینم رو رویا وقتی تا نمیرم جایی ..نمیرم آروم تا میدیدم رو رویا لحظه اون باید ..میشدم تاب بی چقدر..بودم تاب بی چقدر ..بودم رویا دیدار از نگرانی از بود افتاده تپش به قلبم ... اضطراب ..رویا ازت چیزی دیگه منکه..کجایی رویا ..ببینمت شده که یبارم فقط..نمیخوام ..یبار فقط ..نبود خبری هیچ.. نبود خبری انتظار چش که بود روزی سومین ظهر ... کوچه اهالی از که بودم رویا دیدن باید .لرزاند را تنم ،خواهرم یاد کشیده دریا عمق به .گشتم یم بر ساحل به ها یماه که شدم رو هروب روحم یب تن با و بودند منتظر شاید .بودند شده جمع دورش بیدارش باید .کنند برپا ضیافتی بدنم با .شدم محو او در و دادم تکانش .کردم یم درک را فیزیکی های سح توانستم دوباره باز و سوزاند را گلویم ،دریا آب شوری .کنم کشتی که زمان آن .بکشم نفس نتوانستم بلعیده آب هم را مادرم ًاحتم ،شد غرق پدرم .بود ،کشتی روی بر موعظه برای پدر تصمیم کودکش دو ،مادر که بودمهم برایشان چقدر روز آخرین و سپرد همسایه دست هب را آن .داد خاتمه پدر دعاهای با را اش یزندگ ما مادر هم نآ و داشت تلفات یک فقط حادثه کرد؛ دور ما از را او ،پدر به مادر عشق !بود من از را بودن دختر ،جان عشق همانطورکه !گرفت شدم یم دچار مادر سرنوشت به نباید من نه؛ باز چشمانم .کردم یم تالش بیشتر باید و های بحبا .بازگشت تنم به انرژی و شدند آب سطح سمت هب اطرافم از که دیدم را هوا .شدم امیدوار .رفتند یم کردند بغل را من پشت از دست دو زمان مه به که هرثانیه .کشاندند آب سطح به و کمتر طاقتم ،شدم یم تر کنزدی ،آب سطح گشت؛ یبرم داشت حس آن دوباره .شد یم خواستم ینم .مطلق خأل آن ،وزنی یب آن ،شوند معلق ،آب سطح روی پاهایم دوباره ،تنم .رفتم فرو کامل تاریکی در بار نای ولی چشمانم توانستم ینم دیگر .شد حس یب و خشک پدرم .بیاید پدر کاش .کنم باز را در را من وقتی .بود پدرم ولی ،بود سختگیر حس کامل را درونش عشق ،گرفت یم آغوش پدر آغوش گرمای به شدید نیازی .کردم یم .گرفتم یم جان ،وجودش از باید .داشتم جان و من بین که اتفاقی از نباید ،پدرم فاش ،موضوع این اگر .بشود خبردار ،افتاده قطاران مه چشمان در تواند ینم دیگر ،بشود ادامه هایش هموعظ به و کند نگاه اش یمذهب دیگر که دخترش با کلیسا پیشوای .دهد .بکند تواند ینم کاری ،نیست باکره پدر ،«مارتا :پیچید گوشم در خواهرم صدای ».جان پیش نرو ...نکن .کنه یم طردت »...!مارتا !«مارتا .بود آشنا ولی ،نبود مارتا صدای این وقفه یب کسی .کردم باز زحمت به را چشمانم روی را هایی تدس فشار و کرد یم صدایم مکرر های هسرف از بعد.کردم یم حس ام هسین نفس توانستم ،آب زیادی مقدار خروج و .گشت یبرم سرجایش حواسم آرام آرام .بکشم .دیدم را تانیا و پیچید جانم در شدیدی درد ،پیچید یم هایم هری در آب که لحظه آن در . دچرخی یم ذهنم در خواهرم ی هجمل فقط به خواستم یم وجود تمام با که ای هجمل .نرو ...نکن !«مارتا .بگویم ام یهمکالس ،تانیا نکرد یاری توانم ولی ».نشو جان بعدی قربانی ،مطلق تاریکی در .برگشتم تاریکی به باز و از انگار که صداهایی آمد؛ یم گنگی صداهای .آمد یم چاه اعماق صدای این .کند یم سواری هدوچرخ کسی .هانا ویلچر چرخ است؛ زمین روی چرخ چشات .نرو دیگه دفعه نای !خواهری .«خواهر ».بمون پیشم .کن باز رو !اینجاست هانا باز رو چشام .باش صبور .هانا رم ینم ...«هانا و کنم ینم اشتباه انتخاب دفعه نای .کنم یم ».شم یم منتظر ًاحتم ،ویلچرت دیدن برای پایان )پایانی (قسمت مرغ تخم کهنه دستمال تکه یک و کردم باز را صندوق درب روی مرغ تخم بد بوی و کردم پاک را شیشه آن با و کردم پیدا بهم اعصاب روی سوهانی و خورد می مشامم به ماشین داغ شیشه سطل تر جلو قدم چند ، کردم اطراف به نگاهی . بود ام ریخته دوباره . انداختم آن داخل را کهنه و رفتم آن سمت به ، بود زباله از را سرش نفر یک که بودم این دنبال و انداختم باال به را نگاهم درب و شدم سوار . نبود کس هیچ . بزنم حرفی و کند بیرون پنجره دادم دخترها به و آوردم بیرون آبنبات دوتا و کردم باز را داشبورت جلوتر کمی و انداختم راه را ماشین بعد و شود بهتر حالشان کمی تا کثیف ام روسری و مانتو : گفت همسرم . کردم پارک را ماشین ؟ کنم چکار ، شده . کن صبر : گفتم و کردم اشاره دست با اش عینک و آوردم را آب شیشه عقب صندوق از و شدم پیاده به رو و شستم را آن خیابان کنار باغچه کنار در و گرفتم را دستمال جعبه سرت پشت از جون بابا : گفتم و کردم دختربزگترم . بده مامانت به را کاغذی مانتو از کمی دستمال با : گفتم و دادم همسرم به را خیس عینک بریم خانه تا بخواهیم اگر ، نداریم ای چاره . کن پاک را روسریت و کنیم می تعریف را قضیه و باال میریم ، میشه دیر خیلی برگردیم و فامیل که آوردیم شانس باز . بگیر صاحبخانه ازخانم روسری یک و . نیستند غریبه و هستند نزدیک گفت کرد می مرتب را هایش لباس که حالی در و شد پیاده همسرم . افتاد می بدی اتفاق چه ، خورد می پیاده عابر یک سر تو اگر : می یکی مرغ تخم با هیکلش تمام ، شد نمی مغزی ضربه اگر بیچاره . شد پیش هفته : دادم جواب کردم می پیاده را ها بچه که حالی در دوتا دیدم خودمون کوچه توی ، رفتم می کار سر پیاده که زود صبح زود صبح کسی کردم فکر خودم با ، شکسته کوچه وسط مرغ تخم کردم فکر کمی که بعدش ولی افتاده دستش از و خریده مرغ تخم یک بودم بچه من وقتی که افتادم مادربزرگم خدابیامرز حرف یاد به و شدند می مریض ها بچه وقت هر مادرش که کرد تعریف برایم بار داخل را مرغ تخم تا دو یا ، یک بال رفع برای افتاد می بدی اتفاق یا حسود چشم و شود رفع بال تا کردند می پرتاپ رودخانه کنار یا گذر . برود بیرون آنها زندگی از بدخواه و آدم همه این وجود و علم پیشرفت و سال صد حدود گذشت با اما باز ، مجازی فضای در مفید اطالعات همه این و کرده تحصیل می عمل گذشتگان اساس و پایه بی های وگفته روش به افرادی . کنند ورزی خرد و کنند فکر کمی نیستند حاضر و کنند قبل حداقل : گفت لبخند با کند عوض را حالم که این برای همسرم .نندازند خدا بنده یه سر رو تا بندازند کوچه به نگاهی ، پرتاپ از اگر : گفت ، داد می گوش ما های حرف به دقت با که بزرگم دختر بدهند مستحق آدم یک به را مرغ تخم خود یا مرغ تخم همین پول . دارد ثواب هم کلی که اونجوری آخه : داد جواب و کشید سرش به دستی و خندید خانمم هم کلی و نمیشه کثیف بقیه ماشین و لباس و نمیشه حروم پولشون . گذشت خیر به . کنید ولش . خندند نمی تو و من خراب اعصاب به : گفت من گوش کنار ، داد می فشار را آسانسور دکمه که حالی در فرهنگ و مردم از خرافات تا است الزم بیشتری زمان ، نگیر سخت )31(قسمت عشق داستان عشق ای کنم پنهانت کجا )پایانی (قسمت آب )فرهنگی (فرهیخته آالناکیان آنی :قلم به )اول (قسمت ... من تکلیف در که است ای هنانوشت های نقانو ،عاشقی قاموس در و حساب عشق .ندارد وجود ای همحکم و دادگاه هیچ ی هاجاز و ندارد خاصی زمانی ی هپروس ،ندارد کتاب سالکی چون .ماند یم و آید یم فقط گیرد؛ ینم ورود بخشد یم زندگی گاه کند؛ یم احاطه را زندگی تمام عشق ،نیست انتخاب عشق .کند یم دگرگون گاه است اتفاق یک افتخاری اعظم / عاشقی قاموس :کتاب معرفی )فرهنگی رنجبر(فرهیخته ژیال :قلم به )فرهنگی (فرهیخته طهماسبی مجید :قلم به