Recommended
Recommended
More Related Content
Similar to NUM107daryaaknar شماره 107 نشریه دریاکنار
Similar to NUM107daryaaknar شماره 107 نشریه دریاکنار (16)
More from ssuser057fba
NUM107daryaaknar شماره 107 نشریه دریاکنار
- 1. تومان ۵۰۰۰قیمت - 2023مارچ 18- 1444 شعبان 25- 1401ماه اسفند 27شنبه - 107شماره - پنجم سال ) اورول جرج ( . است عمومی روابط کار کارها باقی ،شود منتشر خواهند ینم که خبری انتشار یعنی نگاری هروزنام العاده فوق بطور عادی عمومی مجمع برگزاری بوشهر هتلداران جامعه 8 طوالنی مرز و فارس خلیج نعمتی ،ایران جنوب با آن های استان برای خدادادی بوشهر ویژه به کشور جنوبی ... است تخصصی بورد دارای - دانشگاهعلمیهیاتعضو- انرایاحانرجعلمیانجمنعضو- 8 7 در الکترونیکی کاالبرگ طرح اجرای آغاز بوشهر استان 6 :لک ابوذر مدیریت ارشد (کارشناس )شهرسازی مردم پرطنین صدای استان؛ ِدارش مدیریت نظارتی ضعف سایه در استانجنوبمردمانقبالدرآنشدهفراموشوظایفوپارسمنطقهپتروشیمیهایشركتراهبردیشورای 8 استان اسالمی ارشاد و فرهنگ کل اداره عمومی روابط از نقل و دریاکنار گزارش به بوشهری صفایی الله آیت ریاست به بوشهر استان عمومی فرهنگ شورای نشست دوازدهمین ،بوشهر عبدالرحیم ،شورا رئیس نایب و استاندار زاده محمدی احمد ،بوشهر جمعه امام و استان در فقیه ولی نماینده اعضای دیگر حضور با و بوشهر استان عمومی فرهنگ شورای دبیر و اسالمی ارشاد و فرهنگ مدیرکل افروغ عفاف قرارگاه وضعیت آخرین گزارش کار دستور با بوشهر استان عمومی فرهنگ شورای حقوقی و حقیقی مبارک ماه خصوص در ریزی برنامه و استان سواحل ساماندهی وضعیت آخرین گزارش ،استان در حجاب و .شد برگزار بوشهر استانداری کوثر سالن در رمضان را جانبازان خدمات و شهدا یاد ،نشست این ابتدای در ،بوشهر جمعه امام و استان در فقیه ولی نماینده توسط ۱۴۰۱ سال به مربوط بوشهر استان عمومی فرهنگ شورای از نموداری گزارش :گفت و داشت گرامی .شود تهیه و تدوین ،آینده سال جلسه اولین در ارائه برای شورا این استانی دبیر را نوروز ایام عمومی هایتزیرساخ سایر و فرهنگی و اجتماعی ،رفاهی مسئله بوشهری صفایی الله آیت استان روستایی و شهری مناطق در اجتماعی و فرهنگی هایهحوز تمامی باید :افزود و برشمرد مهم بسیار دیگر و سواحل ساماندهی کارآمد و فرهنگی مدیریت و نوروزی مسافران ستاد مدد به ظرفیت تمام با بوشهر نفر میلیون ۸ به نزدیک ورودی ،امسال برای متولی مسئوالن بینیشپی زیرا .بیایند ایام این هایهسامان .است نوروزی مسافر هایهبرنام و اجتماعی و فرهنگی کار هر اینکه بر تأکید با بوشهر استان عمومی فرهنگ شورای رئیس گنج بوشهر :کرد تصریح ،باشد داشته اثرگذار و فاخر تولیدات همراههب و ایهرسان پیوست یک باید بنیادین اسالمی بیداری پیدایش موجب و اسالم جهان در مقاومتی و حماسی واژگان ساخت و ایده و فکر تولید .است و ایرانی هایهخانواد اینکه بیان با ،نشست این در نیز بوشهر استاندار ،زادهیمحمد احمد همچنین برای امنیت تأمین :گفت ،هستند احترام قابل و کشور مردم ترینیانقالب از نوروزی مسافران همچنین این در که است بزرگ کار یک نوروزی مهمانان جمعیت .است شده تشکیل کارگروه ۶ رابطه و حجاب حوزه در باید اینکه به اشاره با بوشهر استاندار کارهای بسیار جمعیت جوانی و خانواده قرارگاه و عفاف و سپاه :کرد عنوان ،شود انجام آفرینتوحد و ماندگار مدیریت دارهعهد بوشهر استان سطح در نواحی بسیج نظارت و فرهنگی هایهبرنام اجرای راستای در سواحل .است عمومی عفت حفظ کنترل بر برنامه و قبل جلسه مصوبات خصوص در خود عملکرد گزارش ارایه به مختلف های دستگاه نشست این در خصوص این در را خود پیشنهادات و نظرات و پرداختند نشست این کار دستور و نوروز ایام در خود های .کردند بیان به بوشهر استان عمومی فرهنگ شورای دبیرخانه مسئول فیروزی مصطفی از نشست این در است گفتنی عمومی فرهنگ شورای تشکیل جهت در ریزی برنامه و عمومی فرهنگ شورای دبیرخانه مناسب اداره پاس .گردید تشکر و تقدیر شورا این مصوبات پیگیری و اکبریسیدعل ،دریایی مجید ،جوی حسن ،شبانی محمد ،رضوانی سیدمهدی از آیین این در همچنین کتاب از و تجلیل استانی مسئوالن حضور با آزاداسالمی دانشگاه قرآنی ممتاز اساتید عنوانهب زادهیخارگ ،قادری محمد االسالمتحج ،شودیم یادآور .شد رونمایی حسینی سیدابراهیم قلم به عاشورایی هایهنغم ،کشاورزنیا زهرا ،اشتر کمال سپاه فرمانده ،شهابی غالمرضا پاسدار سرهنگ ،اسالمی تبلیغات مدیرکل مدیرکل ،زادهبعر ابراهیم ،طاها قرآنی مؤسسه مدیرعامل و انقالبی فرهیخته بانوان جمعیت نماینده ،اسالمی انقالب فرهنگی جبهه مدیر ،دهقان میثم االسالمتحج ،بوشهر استانداری انتظامی و امنیتی ،بهزیستی مدیرکل ،رادیاسد حسین ،نوجوانان و کودکان فکری پرورش هاینکانو مدیر ،رسولی سمیه امنیتی و سیاسی معاون ،پورات اکبر ،امورخیریه و اوقاف مدیرکل ،پورلاسماعی محمدرضا االسالمتحج ،احمدزاده امیرحسین ،بوشهر استانداری خانواده امور و بانوان مدیرکل ،نژادهزنگن رقیه ،بوشهر استانداری جانشین ،صالحی سهام سرهنگ ،بوشهر بندر شهرداری اجتماعی و ورزشی ،فرهنگی مؤسسه مدیرعامل حوزه در محورهخانواد اجتماعی و فرهنگی هایتفعالی و رویدادها از گزارشی ارائه به بوشهر فراجا .پرداختند سازیمتصمی و گیریمتصمی شد برگزار بوشهر جمعه امام و استان در فقیه ولی نماینده بوشهری صفایی اهلل آیت ریاست به عمومی فرهنگ شورای نشست دوازدهمین )بوشهر استان اسالمی ارشاد و فرهنگ (مدیرکل افروغ عبدالرحیم روزهای نتوانست الملل بین حقوق حتیوگذشتهدر.کندثبتیادگاربهتاریخدرراخوشی دولتازشوراییتوانمیسختیبهمیانیهایسدهدر گیریتصمیمبهاقدامهمفکریباآندرکهکردپیداراها وستفالی معاهدات با که کنونی دوره در اما باشد شده اینچنین تعداد بر تدریج به شد آغاز صلح عهدنامه و آکس ،1815 سال در وین های کنگره مانند شوراها طریقازتاشدافزوده...و 1878برلین،1818الشاپل خود نفع به را صلح و جنگ روند باشند قادر همفکری از بسیاری دوم جهانی جنگ خالل در .کنند هدایت جهانی سازمان یک وجود که کردند می فکر دولت¬ها ضروری صلح برقراری و جنگ از جلوگیری برای نوین ملل سازمان منشور تکوین با هالنس امید .می¬باشد سازمانیبنیادینمعاهده.نشستباربه۱۹۴۵درمتحد ،المللینبی امنیت و صلح حفظ برای که المللینبی پیشرفت ترویج و هاتمل بین دوستانه روابط توسعه تدوین بشر حقوق و زندگی بهتر معیارهای ،اجتماعی جنگ بحبوحه در آن منشور و متحد ملل سازمان .شد ملل سازمان گیری شکل .گرفت شکل دوم جهانی هرکهدانستمتعددیاقداماتمدیونتوانمیرامتحد برتریاساس.بودندموثرآنپیدایشدرتنهاییبهکدام های دولت دیگر تعهدات به نسبت متحد ملل منشور تعهدات که است 103 ماده ،متحد ملل سازمان عضو دارد می بیان و دانسته ناپذیر خدشه را منشور از ناشی به متحد ملل اعضای تعهدات بین تعارض صورت در نامه توافق هر طبق بر آنها تعهدات و منشور این موجب مقدم منشور موجب به آنها تعهدات ،دیگر المللی بین نوعیبهمتحدمللسازمانتشکیلتاریخچه.بودخواهد ۱۹۴۱سالتا.گرددمیبازمتفقینکنفرانسسیزدهبه نیروهایسلطهزیراقیانوسیه-آسیامنطقهواروپابیشتر اینبا.بودنددرآمدهژاپنوایتالیا،آلمانرهبریبهمحور یپیروزازفراترهدفی،مخالفمتفقیننیروهای،وجود پایدارصلحبهدستیابیچگونگیبرایوداشتندنظامی همانژوئندر.کردندیمریزیهبرنامجنگازپسرفاهو ،کانادا ،بلژیک ،استرالیا از متفقین نمایندگان سال ،زالندنو،هلند،لوگزامبورگ،یونان،فرانسه،چکسلواکی یوگوسالوی و ،بریتانیا ،جنوبی آفریقای ،لهستان ،نروژ نگاهی با آنان .کردند مالقات لندن جیمز سنت کاخ در اساس «تنها کردند اعالم موجود هاییدرگیر از فراتر در آزاد مردمان ارادی مشارکت در پایدار صلح واقعی بتوانندهمه،تجاوزتهدیدازفارغ،آندرکهاستجهانی ما قصد .شوند مندهبهر اجتماعی و اقتصادی امنیت از وجنگدرهم،آزادمردماندیگرباوهمباکهاستاین منشور.».کنیمهمکاریهدفاینبهنیلبرای،صلحدر )آمریکایی-انگلیسیاصولآتالنتیک(منشورآتالنتیک وزیر نخست چرچیل وینستون که است مشترکی بیانیه متحده ایاالت جمهور رئیس روزولت فرانکلین و بریتانیا اشارهمنشورایننام.کردندمنتشر۱۹۴۱اوتدرآمریکا سری مذاکرات .دارد )(آتالنتیک اطلس اقیانوس به بنامآمریکادریایینیرویکشتیدربیانیهاینبهمربوط ازپس.گرفتانجامکانادانیوفاندلندسواحلدرآگوستا شرکتباومتفقینکنفرانسدرآتالنتیکمنشور،انتشار ،شوروی،هلند،لوکزامبورگ،یونان،چکسلواکی،بلژیک را آزاد فرانسه دولت که دوگل ژنرال نماینده و یوگسالوی سپس منشور این .رسید تصویب به ،کردیم نمایندگی .شدتکمیلمتحدمللاعالمیهبا ۱۹۴۲ژانویهاوایلدر ...داردادامه ...مدیون توان می را متحد ملل سازمان گیری شکل کلی بصورت )اول (قسمت ملل سازمان تا ملل جامعه از )الملل بین حقوق (کارشناسان دربندی شهروز و ترکمن الدین حسام بسیاری های حکایت با همگان مطمئنا کار نیرنگ و گر تظاهر انسانهای وصف در قابل غیر معضلی مهم این و هستیم آشنا جبرانتبعاتکهباشدمیجامعهدرانکار .دارد همراه به ناپذیری هر در دوگانه ماهیت با انسانهای این و دارند و داشته حضور ای دسته یا گروه ،تشکل ،مجموعه ارجحیت و باشند می شخصی منافع راستای در ِ تغییرات تابع قدرت دارندگان فکری نگرش به شدن نزدیک در را خود امور .گمارند می بر فعلی دولت در گران اصول بودن قدرت صاحب ِ مبحث که نیست معنا بدان این اما ،باشد می مبرهن و آشکار همگان دریاکنار ،ندارد هم کشیدن نفس حق احزاب سایر بگوییم ما اصالحجناحازموجودوضعبانیاننقدواقعیجایگاهدربعضا کار دستور آینده در را مهم این و کشد می نقد به را طلبان .دارد قرار باشد می زادگانی نیرنگ با مطلب این در من صحبت روی اما نموده تلقی نعمت یک خفا در را ساالریون سیُبو دست که طلبان اصالح با گرفتن یادگاری عکس جهت سال سالیان و ِظاهرحفظدرامروزهونبودهفروگذارتالشیهیچازقبلدوره .کوبند می طلبی اصالح ضد ِ طبل بر خود همگان که باشد شفاف اینقدر بایستی فردی هر باطن و ظاهر اینکه نه ،نمایند وی یکرنگی نصیب را خود چه چه و به به کاردستوردرشخصیزودگذرمنافعبهنیلجهترارنگارنگی ...دهند قرار روشنایی در و ساالریون ِدستبوس خفا در کوبند می طلبی اصالح ِدض طبل بر سردبیر ِ قلم به و دریاکنار گزارش به عمومی روابط از نقل و فرهنگ کل اداره همت به ،بوشهر استان اسالمی ارشاد اسالمی ارشاد و فرهنگ کل اداره حراست ویژه آموزشی دوره اولین ،بوشهر استان شناسایی هدف با مدیریتی حساس مشاغل اسالمی جمهوری داخلی امنیت های آسیب حضور با و پور قائم استاد تدریس با ایران توسعه معاون ،ای رسانه و فرهنگی معاون روئسای ،حراست مدیر ،منابع و مدیریت کارکنان و مسئوالن ،شهرستان ادارات ارشاد و فرهنگ کل اداره حساس مشاغل کنفرانس سالن در بوشهر استان اسالمی راستای در دوره این.شد برگزار کل اداره این حراست سازمان ابالغی هایتسیاس اجرای با رهبری معظم مقام تاکیدات و کشور کل کارکنان گاهیآ و دانش سطح ارتقاء هدف های حساسیت و امنیتی مسائل با ارتباط در آسیب پیگیری رویکرد با خود شغل به مربوط ایران اسالمی جمهوری داخلی امنیت های پیرامون آموزشی کارگاه این در .شد برگزار های راه و امنیتی ،اطالعاتی موضوعات های آسیب های آسیب از پیشگیری و مقابله سرفصل ارائه با ملی امنیت کننده تهدید دشمنان هماهنگی با فتنه ،نظیر هایی داخلی توانایی به اتکا ،خارجی و داخلی در مردم حضور ،انتظامی نیروی اقتدار و فرهنگ تحکیم و ترویج ،مختلف هایهعرص تبعیض و فساد و فقر با مبارزه ،ایثار و پایدار در .گردید ارائه فیلم و پوینت پاور قالب در و سواالت بیان به حاضران همچنین ادامه های پاسخ که پرداختند خود نظرات نقطه ارائه آنان به مربوطه مدرس استاد توسط الزم .گردید شد برگزار بوشهر در مدیریتی حساس مشاغل ویژه آموزشی دوره اولین صنعتی مجموعه تاسیس جواز فقره 209 صدور بوشهر استان در افضلی ابراهیم دکتر جراحی (متخصص ساردو )عمومی ۶۰۰ و ميليارد ۲۸۶ و هزار يك :شاهینی جهانگیر دکتر بویراحمد و کهگیلویه استان برای تسهيالت تومان ميليون 8 رقابتنهایینیمهبهساحلیهندبالملیتیمصعود دشتستانیبازیکندرخششباآسیاقهرمانیهای 4 فارس خلیج هلدینگ به شیخان مجاور محمد شد نظری حجت جایگزین و رفت 8 5
- 2. دلخوشی رقصید باید ارتفاع و پستی در رقصید باید اجتماع داخل در داری پریدن عشق سر به که وقتی رقصید باید سماع ِ خوش ِحال با )(پرنیان محتشم پوران آخر ِ خط دنیا؟ ای کجاست آخر خط خسته ام خسته تو ِرقطا از کن ترمز بعد ِهایستگا توی وابسته نه دلخوشم نه تو به دادی نشان من به را خودت تو بود الزم آنچه هر بفهمم تا دیدی؟ بگو خود به هم ازین بعد بود عازم ،نماند کردم چه هر بود عجولی آدم او اصال کرد می اش بهانه هم را عشق رسم از که بس گفت می عاشقی کرد می اش چانه خرج را عمر آوردی کم نگو دنیا آه وجدانی عذاب دچار و داریم؟ مگر تر پست خودت از دانی می و تویی دردم اصل بلوری اعظم شعر تومان ۵۰۰۰ قیمت - 2023 مارچ 18 - 1444 شعبان 25 - 1401 ماه اسفند 27 شنبه - 107 شماره - پنجم سال 2 دارم دوستت ...دارم دوست را تو الله زخم ،یاس عطر همچون اقاقیا آشوب ... دارم دوست را تو لواشک ترشی همچون خرمالو گسی ... دارم دوست را تو غروب ی لحظه مثل عاشق یه دلتنگی مهتاب برق همچون . ..دارم دوست را تو ،باد نفس همچون پاییز رنگ ... دارم دوست را تو !!!لعنتی همچون را تو من !دارم دوست چشم آیینه پور کریم مریم خلوت خانه این تاریک خلوت در گالویزم خود دردهای با را بیاری بد رخت که باید بیاویزم ها رختی چوب بر تنگ اتاق این دیوارهای فشارندم می و کشند می قد آه و اشک و بغض ازدحام در سپارندم می تباهی دست خود سکوت سرد بالش بر خیس چشم دو با گذارم می سر مرگ لحاف در بخوابد شاید تندیس یک گشته تنها که جسمی خاموش و تیره های پرده بر افتاده مهتاب از تصویری برخیزد خواب از آفتاب تا داده جان باغ دست روی گل زن یک پنجره کنار اینجا خواند می حفظ از فروغ شعر ""اسیر حال را ""عصیان مسخ داند می ""دیوار و شب تنها ست رو پیش سخت و دراز راهی نو ظهور یک "تولد یک " تا "داشت ایمان سرد فصل "به باید نو عبور یک در شوی گم تا نور سرزمین سوی به حرکت است خویش ی پیله شکاف شرطش کن مجهز نو طرحی به را خود است پیش در تازه انقالب یک آسترکی افسانه کن نگاه من به کن نگاه من به اند خفته را سکوت ،اندوه باغ در دیدگانم کن نگاه من به اند شده دفن باغچه خاک در هایم دست انتظار به نشسته تنها مان خانه حیاط راه به چشم هایش وماهی آبی حوض انتظار ی پنجره پناه در من نگرم می ،داشتم می دوست که را او دارد؟ می دوست مرا کسی آیا را عشقم کند می تبعید یا شناسمش نمی که جایی به ببین را باغچه نگرد می من های چشم به نگرم می هم من خاک سکوت به ها نش ناموزون ی همهمه به آرامش از شود می پر که کردم سفر مهتاب سبز باغ به من هایم لب تسکو و کردم دفن آنجا در را تو و هایت بوسه الماس رفتی و سپردی باغچه به را پیرکوهی عطائی خدیجه تنهایی ِ پس در ها هآین گویا خوابند ها هپرد این رسیدم کالغ چهل به من خبری نیست چرا پس ام یکس بی ههم این از بفهمید خوب مرا یا شکنید را ها هآیین یا کیانیان سودابه تنایی ام نشسته انتظارت به شبانگاه که شدی رهگذری تو بینم می هایم خواب میان را ات سایه ها مدت از بعد اما و نشسته التماس به هنوز ،را نبودنت غم و .کنم می زمزمه ابیات میان ام شده شاعر من واژگانی تمام مخاطب تو و کردم فراموش من و !... خوانی نمی شعر اصال تو مفاخری دنیا !رفت؟ کجا رفت؟ کجا ،رفت خطا به عشقت که روز آن رفت کجا ،رفت فنا که شد دلی تاوان ولیکن !نیست؟ خبر تو از خبر؟ چه گفتی رفت؟ کجا ،رفت وفا و قول همه و رفتی زود ولی بود آمدنت منتظر دل رفت؟ کجا ،رفت هواا و خورد تنم به تیرت بودم تو نگارین کوی آن ی هبست دل رفت؟ کجا ،رفت کجا به دل شدم دیوانه نپرسید که گناهم غرق ام هشد کافر جانم زده غارت !رفت رها چه رفت؟ کجا عشق ی همهلک در ،جان از ام هافتاد که نپرسید هرگز رفت؟ چرا رفت؟ کجا درویش رقیه کامل ماه یدّما ِوصل ،ها دل شور و شوق ِفصل در روئید تازه بهاری ،شد گلستان دنیا ایزد لطف از بهشت شد اردیبهشتم جوشید گرم درونم هستی ی چشمه تا جوانه زد روحم و ماه این هفتم شد خورشید مانند شد باز دنیا به چشمم شد پر شور از دوستان تمام قلب پیچید وقفه بی کجا هر شادی فریاد ها دل مهمان شده غم جای لبخند چید را غصه های ریشه مهرش دست با کرد رقص شاخه باد در نقل ریز یک شکوفه از و پاشید شاد را خوشدلی هم شب انگار داشت دیگری صفای یک تابید نور پر کاملش ماه صبح تا کن همایون رب یا را خوش روز این من به خندید غصه بر توان می چون تو لطف با همدانی فاطمه ... بعد بگذار بعد بگذار را ناز رسیدی ها مدت ِدبع بعد بگذار را پرداز داستان های گریه است داده زجرم بار هزاران که سکوتی از بعد بگذار را راز و سکوت این کن راحتم بگو من شعر های عاشقانه از ای واژه بعد بگذار را آواز بی و رنگ بی ِ صحبت حسود ِرشه ِممرد های یاوه ِبیخیال بعد بگذار را غاز یک و من صد های حرف دور کردند عاشقان ِردیا از را ما گرچه بعد بگذار را ازّغم ِدشمن های کینه کن کوک ، مقلب ِزسا بر ای زخمه با را زخم بعد بگذار را ساز این ِ لب از مکیدن خون ِرکنا در اینجا امشب نک اتراق من ِرشه شیراز و مُق و ساری و رشت بعد بگذار را حتی را بام این شو لدَج ساعتی برای بعد بگذار را پرواز ولی هستی رفتنی بکن شَفراموش فعال ،من ِمجر هرچه بود بعد بگذار را باز های پرونده این ِحکم کن صبر فردا ِصبح تا امشبی یک کن صبر بعد بگذار را آغاز ،رسم می پایان به من )(رهایی زارعی فروزان دلتنگی های شب دانی می چه باران خلوت در غم نجوای از تو دانی می چه غلتان شبنم از پنجره چشم ز را جهانت آرامی دریای کند می نوازش دانی می چه جان بی ماهی غریب احوال ز سرمستی یار زعطر دارد تپش شوق دلت دانی می چه درمان بی درد و فراق آشوب ز جاری دلت از آواز و کوک قلبت ساز کماکان دانی می چه ناالن و ناخوش چنگ خاموشی ز سینه درون خاکستر و خاک چون دلم است خاموش سوزنده آتش زداغ دانی می چه هجران به دفتر از روید می خزان شعرم زند می زردی جانان بگو دل ناتمام رنج ز دانی می چه کاری می مهتاب غنچه آسمانت باغ به دلتنگی های شب از تو دانی می چه زندان این در نبتون کبریا ریا تقدیرماست ی بازیچه زندگی تزویرهاست از سرشار زندگی بدش و خوب ی باهمه زندگی ریاست و رنگ از پر اما چقدرتحمل گاهی بینم می گاه فرساست جان ریا و رنگی دو همه این سنگچی لی لی بیایی کاش ،شب کدامین ،ستم کدامین ،دست کدامین و !کرد؟ جدا من از را تو !ترین مهربان ای کجایی ببین پیچیده تو بوی !... خاموش ایوان این در !... بیایی کاش )(رها عبودی معصومه عشق درد خیال آغوش در دیدارت حسرت بست نقش است زده باران نم ،خاطراتم بهار در تنت تقویم روی ،شد جدا روحش قلمم است زده گلدان به ریشه ،من تنهایی غم ارغوان مرا عمر کند عریان تو تن سرد فصل ،کلیدش بر اما ،اندوه ام خانه است زده رضوان نام ،دلم در هایی اشک لبم بر خنده طوفان لبش بر اما ،دید عشقم درد است زده دوچندان خنده آتش و بستم فرو دم افروختم دلم به ،تنم به نگاهش تیر ی شعله است زده بهاران نقش نژاد عظیمی محبوبه ایمان شهید است سروری را ما که ایران رها است رهبری را ما راه شهید جگرسوز ماه جانفشان زین زمان است مادری را کهکشان کاین مکان میدان مرد و شهید شهر این در است پیغمبری ی نغمه نوید را ها سجاده طف دشت طنین است خاکستری گلگونشان این در تو تن زخم بر که عشقی از پر است یاوری های آیه نسیم زنده همینسان سبز و بالنده و است باوری یاران عشق فدای دلسوز سپهداران شهر دراین است داوری را ما قلب شکوه بریدن؟ سر را خدا خون چرا است؟ دیگری خیال دل در مگر نشانی بی و حوض و ماهی دلم است هردری خوشنشین نسیم جاهد هادی عشق معنای شد من پناهگاه که هایش شانه و گرفتم را هایش دست نواختم را او اما !کرد مبهوت را خانه که بود من ِعشق ِطنین کرد رسوا را آدم زیرکانه چه و شد معنا چگونه عشق که دیدی )(یاسای غالمی یاس تقصیر من قلب که نفهمیدی دستاته توی موم مثل ضعفاش همه با آدم این باهاته کوه یه مثل رو حالم که نفهمیدی کردم گره احوالت به باشه بد تو حال اگه سردم و خسته منم رفتن با دونستی یم تو میره یم سینه تو دلم که بدونی خوام یم اینو دیره برگشتنت واسه چشمامو حال دیدی تو کردی ندارشو نم بازم اومد بدم کاری هر از کردی تکرارشون هی تو دارم دوست گفتم بهت بار صد از بیشتر شاید رو من زدی یم پس توام کار این بودش عادی برات خواستم همش من دونی یم باشم تو پیش دم هر که ری یم بیاد یادم نخواست شم تنها که باید روز یه اسکندری هورزاد عید بوی آید می غـزل با سهره آمده عید آید می مـحل تاج از گل سلـطان عشق لب بگیرد را کیسه سر کن شل آید می عسل لـبت از که ،عیدانه وحشی های بنفشه از پر ِزنبیل آید می کــتل تا جاده ی شانه از چمن زربفت و پرنیان بـستر بر آید می گسل از پاکی ی سرچشمه صبح اول کند تازه نفسی بو شب آید می زحل از گل مشتری صد بـهار دیبای دوخته قضا خیاط آید می االجل ضرب شده مرگ وقُذ نیکویی مرضیه دل خورشید شد بیدار دل ِدخورشی ،شد شعر طلوع ِ وقت شد بار پر سخن ِغبا و باریده دل به باران غم دریای یا کوه از دل و جان ندارد باکی شد بسیار غم ِداروی و افتاده حساب از عقل خویشتن از ام هکند دل او سودای ی تیشه با شد دار بر ای هآماد ،ام هبست مویش به را جان ام هردُم راهش خاک بی ام هزند هوایش در من شد نظارَا در سرو چون تن و سبز عشقش ز برگم روزگار ِرغبا و خاک ها هآیین بر از رفت ،او مهتاب از روشن دل شد انوار ی هخان جان ،وضو آب شده باران خواند عشق نماز باید سجاده و گوید یم اذان بلبل شد گلزار چون شد روز عشقش نور با پوچ و معنا بی های شب ،شد شعر طلوع وقت شد بیدار دل خورشید کریمی محمد تکانی خانه ها شکوفه اولین با بهار بوی از شد پر جانم تمام خواند می تکانی خانه آواز خانه ... اما دلم بهار هر ریخت دور باید بیاورید چمدان خاطرات انبوه میان در زنم می چرخ نقاب پشت غریبه های آدمک تمام نیمه رابطه یک ته در هایی دریچه سیاه مخمل عبوس های پرده گرفته غبار های آینه دیوار روی فریبکار های عکس قاب را رفتن که کهنه های کفش اند هکرد فراموش آویخته قرمز چتر و است تر چشمانش هنوز باران یاد به که طاقچه روی ساعت است زده زنگ خود که رقصنده های عنکبوت ها زاویه بلعیدن آماده تنیده تارهای با ها شاپرک ها آدم ،ها مآد ،ها آدم ،،،،آه رفتند و ماندند ،آمدند که ،،،، اما نبودند مانده باز که چمدانی و خانه میان در من و روم می حیاط به بکشم بو را ها شکوفه تا آتشفراز فرزانه جانم ِآرام نیست جانم ِمآرا جهان ِجای هیچ من از ِهماند چه اند شده تو که هایی احساس ِمیان در یافت!؟ رهایی شدن مقدس از اندیشه کدام یابم رها من که !ای شده ذهنم که تویی از نیست آرامم جهان ِجای هیچ ات نیستی که هنگامی زند می مَقِر را هایم لحظه خودم با همیشه من جنگم در آن در تو که جنگی !میشوی تر زنده ساردویی سامان خدا لطف نیست غمی هیچ بود یار خدا لطف گر نیست دمی تسلیم ی لحظه آن از باالتر ضاللت صحرای به بکشانید را ما نیست المی زمزم ی چشمه برسد وقتی آتش ور شعله کند بگویید نمرود نیست قلمی آن بر که سنگ نشود گوهر هستم تر زنده خود آتش از و ققنوسم نیست بلمی را غم ی غرقه علی آل بی آنکس هر آزاد بود دوزخ آتش از نیست کمی لطف این و میرد علی حب با آید خطر بی سفر ابرار کشتی با با که دوست از جز به را ما نیست صنمی کس که عطایی به نازم نصیبم کرده خدا نیست کرمی همچون الیق بشر هرچند صبحیم داوودی ی نغمه منتظر ما است عیان راه این نیست وخمی پیچ آن در حسینی مطهره خوب حس فهمد یم مرا حال او شده شاعر که هر فهمد یم مرا سال و ثانیه رفتن دلتنگی و غم حرف از الف و دال و جیم فهمد یم مرا دال خم تنهایی غم شد جاری غزل که عشقم ی سجاده سر فهمد یم مرا بال و تر چشم آسمان افتاد و شوق سر از پرید گنجشک جوجه فهمد یم مرا شال پر و اشک،مهربان و کافه و من تنهایی صندلی همان فهمد یم مرا فال فقط تلخ لحظه برگم گل تن به باران نم من زند یم احوال دل احساس چتر فهمد یم مرا احساسم ی باهمه ام شده دل شاعر فهمد یم مرا حال او شده عاشق که هر محمدی نورا