2. ِ
شریعتی، شاهبیت اندیشه ایرانی
ٔ
محمد میالنی :
اشاره : گفتوگو با تقی رحمانی را با این نقل قول تمامکردم؛ و چون احساسکردم که شاید خیلی ارزشمند باشد، ترجیح دادم آن را در ابتدای مصاحبه
ِ ِ
بیاورم. محمدحسین مالیر، مدیرمسؤول و سردبیر ماهنامه "فکر نو" که متأسفانه مثل خیلی از نشریات ارزشمند دیگرِ روشنفکری این مرزوبوم، مشکالت
ٔ
ِ ِ
امانش را برید، در شمارهٔ اول (دیماه 77) از دیدارش با دکتر علی شریعتی در زندان در سرمقالهاش نوشت که، وقتی دوست مارکسیست ما به شریعتی
گفت که شما با سخنرانیهای خود سوپاپ اطمینان رژیم شاه میشوید. دکتر پُکی به سیگارش زد و گفت :
ِ ِ
"...تو از فقرِ تاریخی روشنفکری غافلی، روشنفکرِ ما بیشتر از هرچیز به دانستن و خوب فکر کردن نیاز دارد. بیراهه نرو!..."
ِ
آری! بهراستی اگر این کالمِ دکتر درک میشد. ما هم امروز ضرورت احساس نمیکردیم که در سرویس اندیشه ماهنامه "نامه" جریان نقد روشنفکری
ِ ٔ ٔ ِ
بهراه بیندازیم بلکه به مسایلی خیلی متفاوتتر میپرداختیم.
ِ
بگذریم! آنچه میخوانید گفتوگویی است با تقی رحمانی در باب تفکرِ شادروان شریعتی به مناسبت سالگرد وفاتش. آنچه فکر میکنم این گفتوگو
را زیبا کرده، دیدگاه رحمانی از منظری انتقادی و منصفانه است.
میالنی : خیلی متشکرم که دعوت ما را برای این گفتوگو پذیرفتید. ابتدا مایلم بحث را پیرامون این مسأله بهاینصورت آغازکنم که ما یا خیلی
از همنسالن ما در مواجهه با شریعتی، در دنیای پیرامون خودمان همواره با یک دوگانگی روبهرو میشدیم؛ یعنی اینکه یک نیرو همیشه ما را متوجهِ
ِ ِ
شریعتی میکرد و نیروی دیگر یا به ما از همسو بودن با شریعتی هشدار میداد یا دستِکم هرازگاهی با یک تلنگر ما را متوجهِ یکسری مسایل حاشیهای
ِ ِ
ِ ِ
اما جدی میکرد. در یک دورهای ممنوعیت و بایکوت فکری آثارِ شریعتی، همان هشدار بود، اما در سوی دیگر طیفهای فکری ما را بهسوی مُداقّه و
Print search Prev 2 Next Home Full Exit
3. قرائت آثارِ شریعتی میخواندند. حال با این مقدمه میخواهم بحث را اینگونه آغازکنم که احساس میشود تفکرِ شریعتی در مقامِ درک در جامعه ما با
ٔ ِ
ِ
همین دوگانگی و حتی چندگانگی مواجه بوده و هست. هم، طیفهای مختلف فکری، او را از آن خود میدانند و هم روشنفکران در ساحتهای مختلف،
ِ ِ
تفکر خود را وامدار او میدانند یا دستکم به نقد تفکرِ او میپردازند. حال مایلم این مسأله را در قالب یک سؤال نریزم و آنرا محدود نکنم و نظر شما را
پیرامون این مسأله جویا شوم.
رحمانی : من برای بازشدن بحثی که شما مطرح میکنید، به یک ویژگی از شریعتی اشاره میکنم که تصور میکنم با پرداختن به آن، همان ویژگی
ِ ِ
دوگانهای که شما میفرمایید قابل درک و لمس شود. بعد از انقالب بین ما و تفکرِ شریعتی کامالً گسست ایجاد شد. بگذارید بحث را اینطور بسط دهم
ِ ِ
ِ
که هر تمدنی در درون خودش یکسری شاهبیتهای اصلی دارد؛ یعنی اینکه هر تمدنی دارای یک هویت تفکری است، که برای ما ایرانیان، اکنون این
ِ
ِ
وضعیت یک حالت نیمهجان دارد.
ِ ِ
اما از سوی دیگر وقتی که به اروپا نگاه میکنیم، میبینیم در قالبهمین مدرنیته چهار طیف فکری و تمدنی وجود دارد: فرانسوی، انگلیسی، آلمانی
ِ ِ
و آمریکایی. هرکدام از اینها، خصوصیات خاص خودشان را دارند. آمریکاییها پراگماتیست هستند، انگلیسیها دقیقاند و به مفاهیم و قضایا بهصورت
تحلیلی مینگرند؛ آلمانیها عمیق هستند و هرمنوتیک دارند؛ فرانسویها گستردهاند؛ مثالً فوکو باید فرانسوی باشد، گادامر باید آلمانی باشد. مثالً شما
ِ ِ
میبینید وقتی تفکرِ کسی همچون پوپر عمیق و تحلیلی میشود، مورد اقبال تفکرِ انگلیسیقرار میگیرد و در همین راستا تفکرات سیاسی و ادبی این
ِ
افراد به گونهای از مدل فکریای که اشاره کردم نزدیک میشود.
ِ
وقتی این گونههای مختلف هویتی ـ فکری با هم به چالشیا تبادل میپردازند و مدلهای دیگرِ فکری را وارد دستگاهِ خودشان میکنند، آنوقت مفاهیم
ِ
و بهاصطالح کششهای دیگری، اعم از مفاهیم فکری یا سایرِ مفاهیم را به آن اضافه میکنند. ببینید! مثالً گادامر بهراحتی در انگلستان ترجمه نمیشود و
ِ
ِ
وقتی هم که ترجمه میشود، تفسیرها و تلقیها و نقدهای خیلی موشکافانهای از حیث ساختارِ تفکرِ انگلیسی در کنار یا علیه آن بهوجود میآید تا گادامر
Print search Prev 3 Next Home Full Exit
4. در تفکرِ انگلیسی زبان، جایگاهِ خود را بهدست آورد.
ِ ِ
ایرانیان در دورهای از تفکر و تمدن خود، تمدن و تفکری را خلقکردهاند که میتوان گفت شاهبیت این تفکر و خردورزی ایرانی، سهروردی است. تفکرِ
ِ
ِ ِ
سهروردی عبارت است از تفکری که بعد از تفکرِ ابن سینا شروع شده و به سهروردی ختم شده است. یا وقتی که میگوییم شاهبیت هنر و معماری ایرانی
ِ ِ ِ
در خط است، بهواقع پروسهای طی شده است تا به مرحوم میرعماد رسیده است؛ یا از همه واضحتر وقتی میگوییم شاهبیت ادبیات ما شعر است و شاهبیت
ِ
شعر هم حافظ است، این هم فرایندی است که از عطار تا حافظ بهصورت یک پروسه طی شده است.
ِ
در مورد خلق نظریه سلطنت یا حکومت فرهمند، اینکه چرا ایرانیان مقامِ دنیوی و اخروی را در کنار هم قرار داده و آن را در یکنفر جمع نکردهاند،
ِ ٔ
ِ
سؤالی است که صرفاً توجه به آن میتواند در مباحث معرفتی بسیار راهگشا باشد.
ِ ٔ ِ
به نظرِ من شریعتی در دنیای معاصر، شاهبیت اندیشه ایرانی است و علیرغم عوارضش از هر اندیشمند دیگری متمایز است. میگویند ایرانیان تلفیقی
از عقل و دلاند، و این خصوصیت را میتوان در شریعتی دید. در جان و دل نفوذکردن و یک زبان دیگر داشتن، یعنی یک فکرِ دیگر داشتن. شریعتی اولین
ِ
روشنفکرِ ایرانی است که وقتی سر در مدرنیته داشت پا در سنت هم داشت و این باعث شد که موفق شود با زبان دیگری مدرنیته یا پیشرفت را توضیح دهد.
ِ
او معتقد بود که ما باید از طریق منابع فرهنگی، پاالیش و رنسانس ایجادکنیم. شریعتی تفکر را در قالب زبانی میریخت که الجرم بر دلها مینشست.
ِ ِ
پارسونز سفیر انگلستان در ایران، در کتابش میگوید که شریعتی توانست "زبان روشنفکر" را به "زبان مردم" نزدیککند؛ شبیه به همین جمله را آنتونی
ِ ِ
ِ ِ ِ
شلیوان در کتاب خودش بیان میکند. این زبانآوری با نبوغِ فکری و ذوق ادبی ـ سوای آسیبشناسی مسأله ـ از شریعتی متفکرِ دیگری را میساخت.
از مزدک بامدادان تا رادیکالیسم شیعه، متفکرانی داشتهایم که از اندیشه، عمل اجتماعی تولیدکردهاند و بین "حقیقت، خیر و زیبایی" پیوند ایجادکردهاند.
ِ ِ
در این چارچوب، شریعتی یکسری تعابیر و مفاهیم را معنیکرد که خیلی شورانگیز بود؛ مثالً از اسالمِ انقالبی صحبتکرد و روشنفکری را ادامه راهِ پیامبر
ٔ
Print search Prev 4 Next Home Full Exit
5. ذکرکرد؛ یعنی بهتعبیری شریعتی بر ناخودآگاهِ قومی این ملت سوار شد؛ "ناخودآگاه"ی که عقل و دل را با هم میخواهد و در نابزنگاههای اجتماعی،
ِ
عدالتطلب است.
از سوی دیگر، زبان شریعتی خیلی اهمیت دارد؛ شما زبان نیایشی "گاهان" زرتشت را بخوانید، زبان نیایش شریعتی را هم بخوانید و با هم مقایسه
ِ ِ ِ ِ ِ
بکنید و ببینید زبان شریعتی چهقدر به آن زبان نزدیک است. این روحیه ناخودآگاه در شریعتی خیلی خوب شکلگرفته است و توانسته است زبان عشق
ِ ٔ ِ
و عالقه را با زبان عقل، به خوبی با هم امتزاجکند. از اینروی میتوانم بگویم که زبان شریعتی، زبان ناخودآگاهِ قومی است.
ِ ِ ِ
من در روشنفکران دینی و مذهبی کسی جز اقبال و شریعتی را ندیدهام که این زبان را درککرده باشند. این زبان، زبان علمی نیست و با فلسفه تحلیلی
ٔ ِ ِ
ِ
نمیتوان این زبان را درککرد. شریعتی معتقد است روشنفکر رسالت پیامبرگونه دارد. علی و حسین شریعتی با "علی" و "حسین"ی که مردم میگویند
ِ
بسیار متفاوت است. در "علی"ای که شریعتی میگوید، این شریعت نبود که غلبه داشت بلکه حقیقت بود که غلبه داشت. اما چون زبان، زبان مشترکی
ِ
ِ
بود، مردم را به غلیان درمیآورد و بهخود جذب میکرد. شریعتی با آن ویژگیهایش، "شیعه" را در تعریف خاصی گنجاند. شریعتی از شیعه علوی سخن
ٔ
ِ ِ
میگوید و خیلی موارد دیگر که بیانگرِ تفاوت زبان شریعتی است؛ اما این زبان با زبان مدرن شباهت زیادی داشت. چیزی که تصور میکنم در اینجا خیلی
ِ
ِ
اهمیت دارد، فهم ناخودآگاه و زبان تأثیرگذار و شاعرانه امّا توأمان عقالنی شریعتی بود که بهصورت یک مدل به نسل بعدی انتقال نیافت بلکه بهصورت
ِ ِ ِ ِ
"ایده ـ نظریه" به نسل بعد منتقل شد (فرق "ایده ـ نظریه" با نظریه صرف در این است که "ایده ـ نظریه" مرحله مقدماتی و پردازش یک ایده، برای
ِ ٔ ٔ
تبدیل شدن به نظریه است.) در دوران انقالب، شریعتی و تفکرِ او دچارِ یک بدفهمی کامل شد؛ بخشی از این بدفهمی به خود شریعتی و آثارش مربوط
ِ ِ
میشد و بخش دیگرِ این بدفهمی به جامعه و مدرنیته باز میگشت. چون شریعتی نتوانسته بود آن مدل ممکن را تحقق بخشد. میدانید چرا؟
ِ ِ
Print search Prev 5 Next Home Full Exit
6. ِ ِ
میالنی : میتوانم به جمله شما برگردم که او از طرفی برای روشنفکری رسالت پیامبرانه قایل میشد ولی از طرف دیگر از سارتر، ماسینون یا سایرین
ِ ٔ
تقریباً بیگانه، برای مردم سخن میگفت.
رحمانی: دقیقاً همین نکته است. شریعتی از حسین و علیمثال میزند و درعینحال به نمونهها و نکتههای فراوانی از مفاهیم جهانی یا شخصیتهای
ِ
ِ ِ ِ ِ ِ ِ
دیگر اشاره میکند. ماهیت پیامِ دینی شریعتی و اندیشمندان خارجی مورد وثوق او، به حقیقت پیامِ انبیا شباهت زیادی دارد و شناختن آن الگوها و درک
ِ
آنها به معنای پذیرش الگوی غیردینی یا ضد دینی نیست.
ِ
با شکلگیری انقالب، از طرفی ایدههای همه روشنفکران اعم از روشنفکرانی با ایدههای بنیادگرایانه یا روشنفکران همسوی سنت و روشنفکرانی با نگاهِ
ِ ٔ ِ
جدید به دین، و از طرفی ایدههای خود شریعتی، برای مخاطبان گونهای دوگانگی بهوجود میآورد. بخشی از این دوگانگی به اندیشههای شریعتی مربوط
ِ
میشود و بخشی دیگر به عدمِ درک مناسب از جانب مخاطب. امّا خود او در طول حیاتش ، باالخص پس از آزادی از زندان این دوگانگی را حلکرده است.
ِ
در آثارِ "بازگشت به خویشتن " و "جهتگیری طبقاتی" میتوان به این مسأله پیبرد. البته بقیه کتابهای این دوره، یعنی دورهٔ پس از زندان وی دقیقاً
ِ ٔ ِ
ِ
دارای ماهیتی اینچنینیهستند. او در ادامه تفکرش گام برمیدارد ولی به جمعبندی تازهای دست مییابد.
ٔ
شریعتی در قالبی شرقیتر و با اندیشهای مُصرتر، در یک مرحله از مرزبندی معتقد است که "مارکسیست ، رقیب است"؛ درحالیکه بسیاری از مذهبیها،
مارکسیست را دشمن میدانند. شریعتی در تلفیق اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم و جامعهشناسی جدید فرانسوی موفق عمل میکند و این تلفیق که بیانگرِ
ِ ِ
ِ
نوعی آرامش است را در سایرِ وجوهات فکریاش بهکار میگیرد.
ِ ِ
وی در کتاب "ماواقبال" به تمجید از سهروردی میپردازد و بهگونهای به عقل و تمدن ایرانی قدیم رُجعت میکند، اما در همین فضا با مرگ خودش
ِ ِ
به همهچیز پایان میدهد. شاید خودش هم به این نتیجه رسیده بود که الگو ندارد. در "حسن و محبوبه" دقیقاً به همین مسأله و مفهوم نظر دارد. شاید
او میخواست اُمتسازیکند و تالشکند تا در نهایت بتواند مدلی را ارایه دهد. شریعتی این را درک کرده و فهمیده بود که مارکسیسم دارای یک مدل
Print search Prev 6 Next Home Full Exit
7. است و ما فاقد مدل هستیم، اما بعد از شریعتی همهچیز دیگرگونه شد و گونهای دنیاگرایی پدیدار شد.
بیژن جزنی در کتاب "تاریخ سیساله" میگوید، قیامِ 2431 نشان داد که آقای خمینی در میان مذهبیها پایگاهی قوی دارد. آنموقع اصالً نشانی
ِ ِ ِ
از شریعتی نبود. آن جریان با اسالمِ سیاسی در حوزه بهپیش میرفت و از اینسو هم روشنفکران دیندار پیش میرفتند. افرادی مثل مرحوم بازرگان هم
ِ
بودند که میخواستند با شریعت کنار بیایند و هم میخواستند بین دینداری و روشنفکریآشتی برقرار کنند و این جریان با سروش ادامه پیدا کرد که
ِ
در ادامه توضیح خواهم داد.
بعد از شریعتی چند اتفاق بسیار مهم رخ داد؛ یکی انقالب بود که در پی آن مسلمانان متشرع شکلگرفتند؛ شریعتی نزد بسیاری اینگونه درک شد.
ِ ِ ِ
متشرعِ مسلمان میخواست با "مَفاتیحالجنان" زندگیکند و همه ادعیه را بخواند ولو آنکه غلط میخواند. در این میان سخنان "حسین" و "علی" شریعتی
ِ ِ ٔ ُ َ
نیازِ این متشرعان مسلمان را برآورده میکرد. در خردادماه یا اوایل تیرماه 1631 عطاالله مهاجرانی مقالهای در اطالعات چاپکرد که در آن میگفت:
ِ ِ
شریعتی میوهٔ کال زمانه خودش بود. شریعتی را باید در بتونآرمه اندیشه مطهریکرد تا از التقاط نجات پیدا کرد. سازمان مجاهدین انقالب اسالمی،
ِ ٔ ٔ ِ ٔ
ِ
شریعتی را التقاطی معرفیکرد؛ بهاین معنا که شریعتی را از منظرِ شهید مطهری و امام خمینی میدید.در اینجا بود که پروژهٔ فکری شریعتی طورِ دیگری
نمود یافت.
ِ ِ ِ ِ
شریعتی به شکل دیگری هم معرفی شد و از قرائت آثارش، شخصیتی تازه از وی بهعنوان مدل ظهورکرد؛ قرائت شریعتی رادیکال که اتفاقاً بیشتر هم
ِ
طرفدار پیدا کرد. منتهی شریعتی رادیکال، متأثر از اندیشههای سوسیالیستی بهتعبیرِ لنینی کلمه بود. در این تعریف باید میگفتیم که شریعتی و جنبش
ِ ِ
مسلمانان مبارز، شریعتی و مجاهدین خلق، شریعتی و سازمان رزمندگان آرمان مستضعفین و غیره.
ِ ِ ِ ِ ِ
در این قرائت، شریعتی روشنفکری تلقی میشد که میبایست اندیشهاش با باورهای علمی پاالیش میشد. اینجا هم شریعتی از یک صافی عبورکرد
که این صافی، صافی رادیکالیزمِ شیعه نبود؛ پس میتوانیم حدس بزنیم که چه اتفاقی رخ میداد. اندیشه او به ایندلیلکه مدلی ارایه نداده بود نمیتوانست
ٔ ِ
Print search Prev 7 Next Home Full Exit
8. ادامه پیدا کند؛ هرچند پرتوافکنی تفکرش بر همه نِحلههای موجود دیده میشد.
ٔ ِ
ِ
بههرحال شریعتی یک قرائت و وجهه متشرعانه پیدا کرد و یک وجهه روشنفکرانه، منتهی با قرائت چپ. او در نظرِ بسیاری از افراد، روشنفکری بود
ٔ ٔ
که تفکرش با چپ سازگاری پیدا میکرد. راهِ شریعتی با قرائت حزبی لنینی ، راهی طی شده بود و حزب توده قبالً این راه را رفته بود. راهِ اسالمِ متشرع
ِ ِ
هم قبالً طی شده بود و شیخ فضلالله نوری، آیتالله کاشانی و در وجوهاتی نواب صفوی هم اینکار را کرده بودند.
اندیشه شریعتی جمع بین اسالم، ملّیت، رادیکالیسم و سوسیالیسم بود. شریعتی میخواست بین این محورها، جمع ایجادکند که نتوانست و بعد از
ِ ِ ِ ٔ
وی هم این اتفاق نیفتاد، او میگفت : من روشنفکرم، شرقیام، مسلمانم و ایرانیام. اتفاقاً اختالف بین دیدگاهِ مرحوم مطهری با شریعتی به این محور هم
ِ ِ
بازمیگشت که شریعتی میگفت: ما اسالمِ واحد داریم، درعینِحال که فرهنگهای مختلف داریم. ولی مطهری میگفت: یک اسالم، یک فرهنگ.
از طرف دیگر میتوانیم بگوییم که تفکرِ شریعتی، نواندیشی را با نوایمانی هماهنگکرد و این در مخاطب اش حس میشد. بعد از وی این مفاهیم ِ
سرخورده و واخورده شدند. مسلمان متشرع نمیتواند نوایمانی دینی بهوجود آورد و نواندیشی ِمدرن بهخصوص در این دوره که عقل مدرن در عرصه تردید
ٔ ِ ِ ِ
است، نمیتواند ایمان به وجود بیاورد. صورت مسأله در جامعه ما با جوامع غربی بسیار متفاوت است؛ آنجا شاید تردید به نفع جامعه باشد اما اینجا کامالً
ِ ِ ٔ
بازدارنده است. این جا در مقابل شما جریان متصلبی وجود دارد که اصالً نمیتوانید مقابل آن بایستید. مشکل اصالحطلبان هم همین بود که به تحقق
ِ ِ ِ
ِ
اهداف اصالحات ایمان نداشتند، عشقی وجود نداشت، حاضر به پرداخت هزینه نبودند و عقالنیت آنچنان تحقیر شده بود که با سود مادی یکی انگاشته ِ
میشد. بگذریم! امیر رضایی تعبیرِ خوبی دارد و میگوید : اکنون ما به دورهٔ قبل از شریعتی برگشتهایم.
ِ ِ
در دورهٔ قبل، ما یکسری روشنفکرِ دیندار داشتیم که بیشتر با عقالنیت مدرن درگیر بودند و بهشدت هم دربند آن عقالنیت فلسفی افتادند. بخشی
ِ ٔ ِ
دیگر، روشنفکران جدیدتری هستند که برای مثال میشود به حلقه کیان اشارهکرد که دقیقاً با استفاده از سنت ترجمه، فلسفه تحلیلی و الهیات انگلیسی
ٔ ِ
را شرح میدادند.
Print search Prev 8 Next Home Full Exit
9. میالنی : منظورتان عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، آرش نراقی و سایرِ افراد بارزِ این حلقه است؟
رحمانی : بله! این آقایان در پیوند دینداری با عقالنیت، به همزیستی مسالمتآمیزِ تفکیک شده رسیدهاند؛ یعنی جایی برای عقل، جایی برای دل؛
ِ
ِ
جایی برای خدا و جایی برای دنیا. چرا که دیگر مانند دورهٔ بازرگان ، امیدواری به عقالنیت محض وجود ندارد. در مصاحبهای که با دکتر کاشی در شمارهٔ
قبل نشریه "نامه" انجام داده بودید، آقای کاشی دقیقاً به این مسأله پرداخته بود.
ِ ٔ
ِ ِ ِ
ما از طرفی به روشنفکرانی برمیخوریم که به گسست کامل و عدمِ ارتباط این مفاهیم با هم معتقد هستند و از سوی دیگر در بین متشرعان
ِ
روشنفکر کسانی وجود دارند که عقل را دشمن میدانند. اگر دیالوگ آقای احمدینژاد با دنیای غرب را ببینید، تحقیرِ لیبرالیسم، لیبرال ـ دموکراسی و
ِ
سوسیال ـ دموکراسی کامالً نمود دارد. ببینید یک متشرعِ مسلمان با زبانی ظاهراً انقالبی اما رادیکال چه توصیههایی به غربیها دارد. در مطبوعات غربی
و در میان منتقدان غربی، خیلیها معتقدند این کالم، مفهومِ نزاعِ بین تمدنها را گسترش میدهد.
ِ ِ ِ
ِ ِ
اکنون روشنفکرِ دیندار در نسبت عقل مدرن و مذهب دچار مشکل شده است و دیگر آن زبان شورانگیزِ شریعتی را ندارد. جریانی هم وجود دارد که
ِ
عقل مدرن را تحقیر میکند و شما نمود بارز آن را میبینید.
ِ
حال تفکراتی که بخواهند به نوعی همخوانی یا امتزاج برسند در این چارچوب له میشوند، درصورتیکه شاخص تفکرِ ایرانی، جمع بین این امور است؛
ِ ِ ِ
ِ ِ
سهروردی و مالصدرا از این دست هستند. ایرانی میتواند بین عقل، احساس، ایمان و دین خود ارتباط ایرانی وفهم عقالنی برقرارکند. پس باید فهم، عقالنی
ِ
بشود؛ درحالیکه بسیاری از متفکران تابع شریعتی هم نتوانستند این ارتباط را ایجادکنند و مشکل دقیقاً از همینجا آغاز میشود.
ِ ِ
االن وقتی که شما از حسین صحبت میکنید؛ خیلیها فکر میکنند که شما از یک متشرعِ تمامعیار صحبت میکنید. وقتی از ابوذر صحبت میکنید
Print search Prev 9 Next Home Full Exit
10. بسیاری فکر میکنند که دارید از یک بنیادگرای اسالمی صحبت میکنید. درصورتیکه وقتی شریعتی از ابوذر سخن میگفت از کسی یاد میکرد که
ِ
علیه دولت رانتی قد علم کرده است. ابوذر از دید شریعتی کسی است که معتقد بود با خمس و ذکات نمیشود عدالت برقرارکرد. باید بیشتر از خمس
ِ
و ذکات هزینه پرداختکرد. وقتی که دولت اسالمی مدام کشورهای دیگر را فتح میکرد و خزانه و بیتالمال مسلمانان پر میشد، ابوذر به این ساختار
ِ
اعتراض میکرد.
شریعتی هم وقتی از ابوذر صحبت میکرد، میخواست آگاهی و عدالت را در مخاطبان اش زندهکند. خیلیها این مفهوم را مدنظر قرار نمیدهند؛ مثالً
ِ
دکتر سیدجواد طباطبایی معتقد است که "ابوذر" فهمی غیرتاریخی است. پس میبینید که زبان شریعتی خیلی در این دوره گُم شده است، چون خلط
ِ
تاریخی و مفهومی زیاد شده است. از اینروی است که شریعتی خودبهخود غریبه میشود و نهایتاً یا درست فهمیده نمیشود یا مورد سوءاستفاده قرار
میگیرد.
میـالنی : حال با توجه به این مفاهیمی که شما به آنها پرداختید، این سؤال پیش میآید که کدام بخش از اندیشه شریعتی بد فهمیده میشود؟
ٔ
رحمانی : بهنظرمن اگر شریعتی ادامه مییافت، همانطور که روشنفکران سکوالر نمیتوانستند بهراحتی او را بپذیرند، روحانیون هم با وی به مشکل
ِ ِ
برمیخوردند؛ چرا که خیلیها معتقد بودند که شریعتی در تفسیرش از دین به زندیقها شباهت دارد. چون شریعتی یک دین ناب میخواست که مسلمان
ِ ِ
ِ ٔ ِ
متشرع نمیتوانست آن را بپذیرد. از سوی دیگر روشنفکران و متفکران همسوی بازرگان در حلقه فکری کیان از برخی از جنبههای فکری شریعتی راضی
ِ
هستند اما در بسیاری موارد اندیشههای او را برنمیتابند.
من معتقدم که نمیشود اندیشههای سهروردی، مالصدرا و حتی ابنسینا را از نگاهِ فلسفه تحلیلی پذیرفت یا تحلیلکرد. از اینروی است که وقتی
ٔ
ِ
عبدالکریم سروش در بند کامل فلسفه تحلیلی فرو میرود نمیتواند با فلسفه سهروردی یا مالصدرا رابطه برقرارکند. دکتر سروش بهخاطرِ تعهدات مذهبی
ٔ ِ ٔ
ِ ٔ ِ
و تعصبات ضدمارکسیستی دورهٔ جوانیاش به اندیشههای فالسفه اسالمی تمسککرده است ولی دست روی اندیشه رادیکالی سهروردی نمیگذارد.
ٔ ِ ِ
Print search Prev 01 Next Home Full Exit
11. ِ
آنچه شریعتی از بحث شیعه و سنی میفهمید، با مفهومِ شیعه و سنی که االن وجود دارد خیلی متفاوت است. آقای مفتیزاده به من میگفت که
به ما میگویند بین شیعه و سنی تفاوتی نیست (در اوایل انقالب)، اما وقتیکه قانون اساسی تدوین میشود، اینگونه میشود که رییسجمهور حتماً باید
ِ ِ
ِ
شیعه باشد و این خود موجب تناقض است. درصورتیکه در تفکرِ شریعتی، شیعه علوی با تسنن محمدی پیوند دارد.
ٔ
ِ
پس با این تفکر، شریعتی با هر انقالب عدالتطلبی در تفکرش پیوند برقرار میکرد. آیتالله طالقانی هم، تفکری همسوی این مفهوم داشت اما دکتر
ِ ِ
سروش در سال 3631 نسبت به این تفکرِ مرحوم طالقانی، که "هر انقالب ضد استثمار و ضد امپریالیسم، یک انقالب اسالمی است"، انتقاد داشت؛ چرا که
سروش در سال 36 از دیدگاهِ یک فیلسوف متشرع به قضایا نگاه میکرد. بعدها ایشان از قرائتهای مختلف دینی سخنگفت اما هیچگاه قرائت رادیکالی
ِ ِ ِ
ِ ِ
از دین را نپذیرفت. مانند غزالی که تنوع را پذیرفت اما قرائتهای مختلف از دین را نپذیرفت و مثالً قرائت رادیکال اسماعیلیه را کفر میدانست.
ِ
امروز میتوانیم بگوییم که پیامِ شریعتی، مفهومی گستردهتر از گذشته دارد. پیامِ شریعتی مثالً به یک آفریقایی این نیست که بیاید و مسلمان شود
ِ ِ
بلکه این است که عدالتطلب و آزادیخواه بشود و به محرومان توجهکند. این همان رسالت روشنفکری است که همسوی رسالت انبیا و پیامبرِ اعظم ما
است.
ِ ِ
روشنفکری شریعتی، جنس خود را به مسابقه نمیگذارد بلکه رسالت خود را به مسابقه میگذارد. درصورتیکه متشرعِ مسلمان، جنس فهم خود را به
ِ ِ
ِ
مسابقه میگذارد. حتی میخواهم بگویم که سکوالرهای افراطی هم جنس تفکراتخود را به مسابقه میگذارند. یعنی از قبل اعالم میکنند که مثالً در
ِ
ِ ِ
این خصوص چه چیز در چنته دارند؛ درصورتیکه شریعتی اصالً اینادعا را ندارد. "عرفان، برابری، آزادی" یعنی چه؟ یعنی نقد همیشگی قدرت مذاهب.
اینجاست که میفهمیم چرا میگوید من گاندی آتشپرست را از محمد علی جناح مسلمان، مسلمانتر میدانم. حاال دیگر این تفکر اصالً جایی ندارد.
ِ ِ
بهنظرمن، هم آن چندوچونهای عقالنی فیلسوفانه به کمک شریعت آمده است و هم مفاهیم تحلیلی در حوزهٔ متشرعان و اعتقادات آنها گرهگشا
ِ ِ ِ
ِ ِ
است. شما به نشریه "قبسات" نگاهکنید، درست است که حرکت آکوئیناس قدیس که به کلیسا کمککرد تا در حذف مانویان استداللهای قویتر داشته
ِ ٔ
Print search Prev 11 Next Home Full Exit
12. ِ
باشد یک جریان عقالنی است، اما به متصلبکردن عقاید کاتولیکی کمککرد و اسکوالستیک را بیشتر توجیه کرد. امروز همین عقالنیت مدرن در خدمت
ِ
قرارگرفته و همانطور که گفتم از آن استفاده میشود.
از این روی با توجه به جهش فکری در شریعتی شما دیگر بین شریعتی و بازرگان نسبتی نمیبینید. بعد از آن هم بین شریعتی با سروش، محمد
ِ ِ ِ
مجتهد شبستری و ملکیان نسبتی نمیبینید یا اگر نسبتی وجود داشته باشد، خیلیکم است.
میـالنی: آقای رحمانی! اتفاقی هم که در حلقه کیان میافتد همین است. میبینیم که در نشریه کیان قرار است نسبتی میان تفکرات گذشته با تفکرات
ِ ٔ ٔ
سروش، ملکیان و مجتهد شبستری و از سوی دیگر کسانی که از منظرهای دیگر به این جریانها نگاه میکنند مثل مراد فرهادپور، گنجی و حجاریان و
... برقرار شود، اما ایجاد این نسبت بسیار مشکل صورت میپذیرد.
رحمانی: دقیقاً همینطور است. بهنظرمن مجله کیان سعیکرد گرایش، نظریهو فلسفه تحلیلی را عمدهکند، درصورتی که با اندیشهو دین ایرانی
ِ ٔ ٔ
هماهنگ نمیشد و از این فلسفه الهیاتی، تحلیلی برای جامعه موجه جلوه نمیکرد. حتی مجتهد شبستری هم با نگاهِ هرمنوتیک سعیکرد دیالوگی در
ٔ
این میان ایجادکند که از آن عملکردی عینی زاییده شود اما موفق نشد. مصطفی ملکیان هم بهسوی یک دید نخبهگرایانه در معنویت و عقالنیت رفت که
ِ
تصور نمیکنم تحلیل آن در این مصاحبه جایگاهی داشته باشد. از این روی احساس میکنم که شناخت اندیشههای شریعتی یک نیاز است.
امروز این سؤال وجود دارد که چرا روشنفکری و نواندیشی، نوایمانی در پی نمیآورد. در شرق اسالمی، اگر بین عقل و دل جدایی بیفتد، این جدایی
ِ ِ
همواره یک ضرر محسوب میشود. اگر به تجربه گذشته تمدنمان بنگریم با دو کتاب ارزشمند جابری، یکی "نقد عقل عرب" و دیگری "نقد عقل سیاسی
ِ ِ ِ ٔ ٔ
ِ ِ
عرب" برخورد میکنیم که نشان میدهد ویژگی تفکرِ ایرانی، حکمت و نتیجهاش ظهورِ حکیم است. این مفهوم باعث تغییر و تمایز در عقل و فهم ایرانی
ِ
در نسبت با عقل عرب و عقل اروپایی میشود.
ِ ِ
Print search Prev 21 Next Home Full Exit
13. از سوی دیگر میخواهم بگویم که شما میبینید که امروز دیگر اندیشه شریعتی استمرار ندارد ولی وجود دارد و با برخی از مخاطبان رابطه وجودی
ٔ ٔ
ایجاد کرده است. حتی میتوانم بگویم که "ملی ـ مذهبی"ها هم نتوانستند در مقامِ روشنفکری، اندیشههای شریعتی را آنطور که باید ادامه میدادند،
ِ ِ
ادامه دهند. چرا که شریعتی بهعنوان "شاهبیت اندیشه و تفکر ایرانی ـ اسالمی" پخته و فَربِه نشد. لذا شما حتی نمیتوانید آن را با بسیاری از وجوهات
ِ
مستقل فکری خودمان یا اروپاییان مقایسهکنید؛ مثالً نمیتوانید بگویید از حسینیه ارشاد تا مکتب فرانکفورت؛ چرا که پروژهٔ فکری شریعتی با نقادی عقل
ِ ِ ِ ِ ٔ ِ ِ
انتقادی یکسان نیست، بلکه اشتراک دارد؛ اساساً زبان شریعتی زبان شور، نوایمانی، امید و حرکت است.
ِ ِ
از این روی، اگر بخواهم بحث را جمعکنم، باید بگویم که روشنفکران ایرانی تا نتوانند نسبتی منطقی با عقالنیت و موجهای روشنفکران غربی پیدا
ِ ِ
کنند، نمیتوانند خودشان را از زیرِ بارِ آنها خالصکنند. هنوز پروژهٔ جامعه ما، ملت و دولت براساس مردمساالری است، این بحث مربوط به اوایل قرن
ِ ٔ
بیستم اروپا است. االن موج سومِ روشنفکری، اندیشههایی را وارد میکند که ما مرحله اول آن را هنوز تجربه نکردهایم. این است که شریعتی در آثارش به
ٔ ِ ِ
ملّیت بیشتر تکیه میکند؛ درصورتیکه در اندیشه سروش حرفی از ملّیت نیست. در دورهای که همه به سوسیالیسم یا انترناسیونالیسم تکیه میکردند،
ٔ
ِ ِ ِ ِ ِ
شریعتی به ایران تکیه میکرد. چون معتقد بود هنوز مشکل ما همان مشکل دولت مصدق و برگزاری انتخابات آزاد است، نه دولت و ملت مدرن.
ِ
ِ ِ
میالنی : اگر بخواهم به حرف شما استنادکنم و به شکاف ایجادشده میان شریعتی و روشنفکران بعد از او بپردازم، شاید بتوان این مسأله را در چند
ِ ِ
ِ ِ
محور اصلی بیان کرد. اول آنکه دغدغهای که شریعتی داشت دیگر در ایندوره وجود ندارد. شاید یکی از وجوهات فکری شریعتی این باشد که تالشکرد
تا برای فهم جدید از دین در بطن جامعه امروز، ارتباطی میان مردم و شخصیتهای دینی ایجادکند تا نگرش به اسالم گستردهتر شود، ولی شما اکنون
ِ ِ ِ ٔ
ِ
این را نمیبینید. شاید مفاهیم دنیای جدید آنرا برنتابد ولی بحران ایمان و فهم دینی در جامعه ما چیز دیگری را نشان میدهد. اگر آن دوره روشنفکری
ٔ ِ ِ ِ
ِ
دینی میخواست مفهوم و بسترِ اجتماعی و تحولی را با استناد به سیرهٔ علی، انقالب حسین و ابوذر مُحقَّقکند، روشنفکرِ امروز میخواهد به جامعهای
ِ ِ ِ
که ضرورتهای اولیهاش را نیافته، مفاهیم روشنفکری بومی لیبرال یا سایرِ مفاهیم را تحمیلکند، اگر آن موقع صحبت از درک ساختارِ نوین اسالم بود،
ِ
Print search Prev 31 Next Home Full Exit
14. بهطوری که بهکارِ جامعه امروز بیاید و حرکتساز باشد (که بازرگان هم تا حدودی همین رویه را درپیش گرفته بود)، امروز بهتعبیرِ شما و بسیاری از
ٔ
منتقدان، صحبت از عقلِمدرن، عقل نقاد یا خودبنیاد و همچنین مفاهیم پستمدرن است؛ فهم مدرن، فهم تحلیلی، فهم پوزیتویستی و امثالهم. عرفان و
ِ ِ
شاید وجهی که در تفکرِ شریعتی بود حرکتساز بود، امّا عرفان دینی یا معنویتی که برای جامعه ما در نظر گرفته شده است، بسیار متأثر از شکستهای
ٔ ِ
سیاسی است و بهگونهای بدون هیچ پایه معرفتی، راهی را به کنج عزلت ایجاد میکند که در قرن پنج یا شش تاریخمان بهوجود آمده بود.
ِ ِ ٔ
رحمانی : این موضوع کامالً درست است. اجازه بدهید این را هم اضافهکنم که این گسستها در مردم با اسالمِ متشرعانه توجیه میشود، یعنی همان
ِ ِ ِ ِ ِ ِ
اَشکال عزاداریها در فرهنگ ما، که شریعتی آن را تشیع صفوی مینامد. درحال حاضر تعلیمات روشنفکری ما بسیار گسسته شده است. تعلیمات اُشو، ِ
مِدیتیشنها و تبلیغات حول این تعالیم، حتی از سوی روشنفکران، بسیار بُعد یافته است. چرا؟ چون انسان فطرتاً نیاز دارد؛ عدهای به فلسفه تحلیلی رجوع
ٔ ِ ِ
میکنند و در سوی دیگرِ همان تفکر، افرادی هستند که زمانی برای عقل و زمانی برای دل جایگاه یافتهاند. در این که ما حضورِ همه اینها را بهرسمیت
ٔ
بشناسیم، هیچ بحثی نیست. ولی آنکه به شریعتی اعتقاد دارد، باید بتواند در این جمع درخشش داشته باشد؛ چرا که نوشتههای شریعتی بود که دیگران
را به حرکت وا میداشت. اگر این اتفاق نیفتد، خألِ شریعتی در آینده بیشتر احساس میشود. کاری که شریعتی انجام داد، میتواند برای جریانهای
ِ
روشنفکری یک مبنای حرکت جدید باشد.
میـالنی : کمبودی که احساس میشود این است که درست وقتی جریانهای غیربومی روشنفکری مفاهیمی تازه را به جامعه تزریق میکنند، نیاز به
ِ
ِ ِ
یک اصل گمشده در جهت فهم قاعدهمند بیشتر احساس میشود.
ِ
ِ ِ
رحمانی : ببینید! طبق قاعدهٔ شما در اصالحات چه اتفاقی افتاد؟ روشنفکران دینی در برابرِ صالحیت دینی خودشان سپر انداختند. در تفکرِ سروش،
ِ ِ
ِ
دین به عرصه خصوصی رفت. حجاریان گفت که اسالمیت نظام را شورای نگهبان تفسیرکند و جمهوریت را با افکارِ پوپر و امثالهم تبیینکنیم. در این
ٔ
وضعیت مفاهیم دینی گُم میشد و مخاطب این نگرشها هم خاص میشد و در نهایت زبان ارتباطی با مردم هم قطع میشد و لیبرال ـ دموکراسی غربی
ِ ِ ِ ِ ِ
Print search Prev 41 Next Home Full Exit
15. ِ ِ ِ
جای عدالتطلبی ناب ایرانی مینشست و این گسست، خودبهخود بیشتر میشد؛ پس پشتوانهای هم برای اصالحات ناب باقی نمیماند. ایدئولوژیزدایی
ِ
هم توسط سروش و حلقه کیان صورت گرفته بود و دیگر کسی حاضر نبود هزینهای بپردازد و مقاومتی هم صورت نمیپذیرفت. اگر به تفکرات شریعتی در
ٔ
ِ
حلقه "ایران فردا" و ملی ـ مذهبیها بهدرستی پرداخته میشد و این افکار به زبان امروز تئوریزه میشد و اگر مدرنیته با فرهنگ بومی بازخوانی میشد،
ِ ٔ
حتماً موفق بود.
ٔ ٔ ِ
ما شش شکاف فعال در جامعه ایران داریم که در اندیشه شریعتی هم به آن پرداخته نشد :
ِ ِ ِ ِ ِ
1) شکاف استبداد و آزادی 2)شکاف طبقاتی 3) شکاف تولید و مصرف 4) شکاف اقوام 5)شکاف در عدالت جنسیتی 6)آزادیهای مدنی.
بهنظرمن اگر ملی ـ مذهبیها که بیشتر بر اندیشههای شریعتی تکیه کردهاند، بتوانند بر روی این شش شکاف تمرکزکنند و برای آن راهحل ارایهکنند،
ِ
جامعه ایرانی سریعتر و بهتر به سمت دموکراسی حرکت میکند.
ٔ
جامعه ما، جامعهای سکوالر نیست. گاه بیتفاوت میشود ولی در کلیت، یک جامعه دینی است. پس باید به دموکراسی با توجه به ارزشها و شاخصهای
ٔ ٔ
دینی نگاه کنیم. چون اثرِ قابلیتهای دینی در جامعه دینی چند برابر است. میبینید که "حلقه کیان" که رویکردهای دینی داشته و دارند، بیش از
ٔ ٔ
ِ ِ
روشنفکران الییک و سکوالر مدافع دارند و بُرد بیشتری نیز دارند. از این روی بحران در روشنفکری دینی، بهمعنای پایان روشنفکری دینی نیست، چون
ِ ِ
ِ
جامعه ایران جامعهای مذهبی است. اینجا بهتعبیر دکتر کاشی بسنده میکنم که "باید برگشت و طورِ دیگری این راه را پیمود"؛ اما در مورد وجوهات
ٔ
این بازگشت، با توجه به اندیشههای شریعتی، نظر من شاید متفاوت باشد. ببینید! مثالً "شیعه"ای که شریعتی میگوید، شاید شیعهای خاص باشد؛ یعنی
در معنای فرقهبندی نگنجد و یک شیعه احیاگر و حرکت ساز باشد.
ٔ
Print search Prev 51 Next Home Full Exit
16. میـالنی : شاید خاستگاه شیعهای که شریعتی از آن میگوید به آنجا بازگردد که حسین قبل از حرکت بهسوی مکه به محمد ابوحنیفه گفت که
ِ
من جز برای اصالح سیره و سنت جدم حضرت رسول به قصد دیگری این حرکت و قیام را آغاز نمیکنم.
ِ
ِ
رحمانی : ببینید! اگر به کشور دیگری میرفت، شرط خود را که اعتقاد راسخ به آن داشت، عملی نمیکرد، پس باید احیاگری میکرد. منشورِ نامه
ٔ
علی به مالکاشتر هم همینگونه است.
شریعتی شهامت در عمل و فکر را پایه حرکتهای روشنگرانه و چهبسا روشنفکرانه میداند و بزرگترین مشکل اصالحطلبان در کوبیدن ایدئولوژی این
ِ ِ ٔ
ٔ ِ
بود که جبهه مشارکت جرأت اعالمِ ایدئولوژی را نداشت. طبیعی است وقتی ایدئولوژی نداشته باشید، نمیتوانید برنامه اقتصادی و ... هم داشته باشید.
ٔ
ِ ِ ِ
امروز، هم شریعتی باید نقد شود و هم سه موج غالب روشنفکری و همچنین نسبت آنها با جریان سنت و مدرنیته؛ چیزی که فقط گفته میشود و
ِ
کمتر به آن عمل میشود.
ِ
خیلی جاها نسبت به شریعتی بیانصافی میشود. شریعتی مسؤول تمامِ اتفاقاتی نبود که رخ میداد. این را هم در نظر داشته باشید که از سنت
ِ
ِ ِ ِ
روشنفکری شریعتی، مرزبندی ایدئولوژیک بیرون نمیآید. او وقتی که از صفبندی ایدئولوژیک جدا شد به کوبیدن ایدئولوژی رسید. از این روی است
ِ
ِ ِ ِ
که در تعامالت اجتماعی و سیاسی، شریعتی رسماً حکومت دینی را قبول ندارد، پس چهگونه میشود از اندیشه شریعتی دولت ایدئولوژیک ساخت؟ ولی
ٔ
نمیتوانید بگویید که احیاگری و شور و وجد دینی، ـ آنهم شور و وجد اسالمی شیعه ـ در اندیشه شریعتی وجود نداشت. البته اینها مفاهیمی هستند
ٔ
که باید بهطور مستقل مورد ارزیابی و بحث قرارگیرند.
میـالنی : اجازه بدهید بحث را با این نتیجهگیری به پایان ببرم که با توجه به نقدهایی که به شریعتی و مالکهای فکری سایرِ نِحلههای روشنفکری
ِ ِ
ِ
ایرانی وارد دانستید، احساس میشود اگر شریعتی را در مقامِ خودش یک روشنفکر و یک نحله روشنفکری بدانیم و ارتباط روشنفکری با مردم و جامعه
ٔ
Print search Prev 61 Next Home Full Exit
17. را در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم که تفکرِ حسینیه ارشاد در مقایسه و نسبت با نحله صراط، حلقه کیان، خانه جالییپور و مدافعان فرانکفورت خیلی
ِ ٔ ٔ ٔ ٔ
مردمیتر بود؛ همینطور تحلیلهای او نسبت به تحلیلهایی که در حوزهٔ اجتماعی و دینی، فضای جامعه ما را با مدلهای فکریشان ارزیابی میکنند.
ٔ
وقتیکه بررسی میکنیم، میبینیم که نمودهای گسست و شکافهای الینحل در نحلههای امروز، بیشتر احساس میشود.
رحمانی : بله! شوریدگی شریعتی بهخاطرِ مردم بوده است. این شوریدگی در جریانهای دیگرِ روشنفکری نمود کمتری دارد. حتی اضافهکنم که در
ِ
مواردی که شما به آن اشاره کردید اسالمِ متشرع هم جای میگیرد. طبق آن تلقی که اول باید تشرعات را ثابت کنی تا سپس مفروض شوی. شریعتی
ِ
ِ
دارای نبوغِ ناخودآگاهی بود و این نبوغ است که باعث میشود برداشتهای او تا امروز مَدخلیت شدید داشته باشد.
شریعتی تنها 44 سال عمر کرد و امروز اشخاصی در باالی پنجاهسالگی تازه میتوانند او را نقدکنند و این چیزِ کمی نیست. او با همین سن کم مشکل
ِ
ٔ ِ
جامعه ایران را بسیار خوب فهمیده بود. در پایان عمرش متدولوژی عین و ذهن را از گوریچ گرفت و به مشکالت جامعهاش از دریچه فرهنگ نگریست، ٔ
ِ
اما کماکان برای مشکالت راهحلی ارایه نداد. در دموکراسی متعهد، شریعتی مفاهیم و مشکالت روشنفکر، روشنگری، مدرنیته، دولت، قدرت، توسعه،
ِ
حوزهیعمومی و دموکراسی درک شده بود اما جمعوجورکردن آن نیاز به زمان داشت و شریعتی از این حیث که آن را فهمیده بود هم دارای نبوغ درخور
توجهی بوده است که به آن هم بها داده نشده است. متأسفانه پس از انقالب بسیاری از روشنفکران ما در حوزهٔ ذهنی فرو غلطیدهاند و این، جامعه را با
ِ
ِ ِ
مشکالت جدیدی هم روبهرو کرده و هم خواهدکرد. بزرگترین و عمدهترین مشکل روشنفکری ما ـ باالخص روشنفکری دینی ما ـ در آن دوره این بود
ِ
که در حوزهٔ ذهن بسیار خوب پیش تاخته بود اما در عرصه سیاست و مدل، چیزی برای عرضه نداشت.
ٔ
میـالنی : از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید، سپاسگزارم.
Print search Prev 71 Next Home Full Exit
18. تفکرِ شریعتی، نواندیشی را با نوایمانی هماهن کرد و این در
گ ه ِ
به نظرِ من شریعتی در دنیای معاصر، شا بیت اندیشه ایرانی است
ٔ
مخاط اش حس م شد. بعد از وی این مفاهیم سرخورده و واخورده
ی ب و عل رغم عوارضش از هر اندیشمند دیگری متمایز است. م گویند
ی ی ِ
شدند. مسلمان متشرع نم تواند نوایمانی دینی ب وجود آورد و نواندیش ِ
ی ه ِ ی ِ ایرانیان تلفیقی از عقل و د اند، و این خصوصیت را م توان در شریعتی
ی ل
مدرن ب خصوص در این دوره که عقل مدرن در عرصه تردید است،
ٔ ِ ه دید. در جان و دل نفوذکردن و یک زبان دیگر داشتن، یعنی یک فکرِ
ِ
نم تواند ایمان ب وجود بیاورد. صورت مسأله در جامعه ما با جوامع
ِ ٔ ه ی دیگر داشتن. شریعتی اولین روشنفکرِ ایرانی است که وقتی سر در
غربی بسیار متفاوت است؛ آ جا شاید تردید ب نفع جامعه باشد اما
ه ِ ن مدرنیته داشت پا در سنت هم داشت و این باعث شد که موفق شود با
ای جا کامالً بازدارنده است.
ن زبان دیگری مدرنیته یا پیشرفت را توضیح دهد. او معتقد بود که ما باید
از طریق منابع فرهنگی، پاالیش و رنسانس ایجادکنیم. شریعتی تفکر را
ِ ِ
ل ی ی ِ
در قالب زبانی م ریخت که الجرم بر د ها م نشست.
ٔ ه ل ِ
با شک گیری انقالب، از طرفی اید های همه روشنفکران اعم از ِ ِ
روشنفکری شریعتی، جنس خود را به مسابقه نم گذارد بلکه رسالت
ی ِ
روشنفکرانی با اید های بنیادگرایانه یا روشنفکران ه سوی سنت و
ِ م ه خود را به مسابقه م گذارد. درصورت که متشرعِ مسلمان، جنس فهم
ِ ی ی
روشنفکرانی با نگاهِ جدید به دین، و از طرفی اید های خود شریعتی،
ه خود را به مسابقه م گذارد. حتی م خواهم بگویم که سکوالرهای
ی ی
برای مخاطبان گون ای دوگانگی ب وجود م آورد. بخشی از این دوگانگی
ی ه ه افراطی هم جنس تفکرا ِخود را به مسابقه م گذارند. یعنی از قبل اعالم
ی ت ِ
به اندیش هی شریعتی مربوط م شود و بخشی دیگر به عدمِ درک
ی ها م کنند که مثالً در این خصوص چه چیز در چنته دارند؛ درصورت که
ی ی
ِ ِ
مناسب (آن اندیش ها) از جانب مخاطب. امّا خود او در طول حیاتش
ه شریعتی اصالً ای ادعا را ندارد. "عرفان، برابری، آزادی" یعنی چه؟ یعنی
ن
ِ
، باالخص پس از آزادی از زندان این دوگانگی را ح کرده است. در
ل ِ ِ
نقد همیشگی قدرت مذاهب. ای جاست که م فهمیم چرا م گوید من
ی ی ن
ی ت ِ
آثارِ "بازگشت به خویشتن" و "جه گیری طبقاتی" م توان به این ِ ش
گاندی آت پرست را از محمد علی جناح مسلمان، مسلما تر م دانم.
ن ی ِ
مسأله پ برد.
ی حاال دیگر این تفکر اصالً جایی ندارد.
Print search Prev 81 Next Home Full Exit