2. آخرین تصویر
"...حقیقت دینم شد و راهِ رفتنم.
خیر حیاتم شد و کارِ ماندنم.
شریعتی زیبایی عش ام شد و بهانه
ٔ زیستنم. ..." ق
ِ
"رساله نا امیدی" را میخواندم. رساله معروف سورن کییِرکهگارد. در مقدمهاش ژان ژاک گتو نوشته است که در جوانی، کییِرکهگارد به این نتیجه
ٔ ٔ
میرسد که سه راه در برابرش است : نخستین راه، لذت است. دومین راه، شک. سومین، نومیدی. لذت، شک و ناامیدی، محصول زندگی انسان در دنیاست.
ِ ِ
زیستنی که تجلی زیبائی است. و با این حال، زیبایی پس از لذت، شک را و نا امیدی را به دنبال دارد. در اینجاست که او به اخالق رو میآورد و به مذهب.
ِ
ِ ِ ِ ِ
و بدینترتیب، فلسفه " سه ساحت زندگی" کی یر که گارد شکل میگیرد : ساحت زیبایی، ساحت اخالق، و ساحت مذهب.
ٔ
ِ
انسان در جستجوی زیبایی، "انسان نومید"یست که در لحظه زندگی میکند. در فوریت لحظه.
ِ
انسان اخالقی، "انسان مسئول"یست که در زمان زندگی میکند. در تداومِ تاریخ.
ِ ِ
انسان مذهبی، "انسان امیدوار"یست که لحظه و زمان، جز در رابطهشان با جاودانگی، برایش بیمعنایند.
ٔ ِ ِ
ِ ِ
این سه مرحله آیا همان تثلیث "زیبایی، خیر، حقیقت" شریعتی نیستند؟ همان سه ضلع مثلثی که شریعتی، زندگی را در آن میان، معنا میکرد؟
ِ
Print search Prev 2 Next Home Full Exit
3. زیبایی، زندگی بود و خیر، اخالق و حقیقت، مذهب.
ِ ِ
با حقیقت به یقین میرسی و از این یقین به آرامش. آزادی و امکان شدنت را به دست ایمانت میسپاری تا تو را بر طرازِ اصول خود بسازد. در این
ِ
مرحله ما با انسان مذهبی، انسانی که خطای عُصیان اولیهاش را با تسلیم به خدا میشوید مواجهایم. انسانی که در این تجربه وجودی به رستگاری میرسد
ٔ ِ ِ ِ
ِ
و با نجات خود به جاودانگی.
با اخالق، در هر لحظه، مُدام، میان خیر و شر، خوب و بد، درست و غلط، تردید میکنی، سبک و سنگین میکنی، ترازوی معیارهایت را میزان میکنی
ِ
و در نهایت، میان دو امکان، انتخاب میکنی.
ِ
که حقیقت، ایمان است و اخالق، انتخاب.
زیبایی امّا، آزادی است. دلهرهٔ آزادی. در اینجاست که فلسفه انسان شکل میگیرد و در پاسخ به اوست که مذهب، امکان وجود مییابد. اومانیسم یا
ِ ِ ٔ
تئیسم؟ انسانگرایی یا خداپرستی؟ میتوان آیا ایندو را با هم جمع بست؟ میتوان آیا از انسانگراییای خداپرستانه سخن گفت؟ انسانگرایی بیخدا برچه
ِ
مبنایی میتواند استوار شود؟ از اینجاست که سرگردانی شروع میشود.
ِ ِ
شریعتی راه حل را در پیوستن این سه ضلع مثلث وجود میدانست. مثلثی که در آن باال به تعالی میرسید. اما آن باال، در نگاه شریعتی تنها از پیوستن
ِ
دو ضلع دیگرِ وجود : زیبایی و اخالق جهت میگیرد. چرا که انسان شریعتی، به زمین وفادار است و در این وفاداری است که به آسمان میرسد. همه
ٔ ِ ِ
ویژگی او در ایناست. در زیستن میان این مثلث. همخوانی هم زمان این سه ضلع. مثلثی که بر ضلع زیبایی استوار شده است. مذهبی نه در برابرِ زندگی،
ِ ِ ِ ِ ِ
ِ ِ ِ
نه برای قضاوت زیبایی، که مبتنی بر آن. و اینجاست تفاوت وی با دیگر تعاریف از مذهب. با دیگر دینداریها.
ِ
ِ ِ
زیبایی چیست؟ زیبایی همان زندگی است، اندیشه "طبیعت" انسانی. همان که معتقد است که انسان طبیعتی دارد مشترک با دیگر همنوعان خود.
ٔ
Print search Prev 3 Next Home Full Exit
4. غرایزی طبیعی. میل به تملک. به جاودانگی. به فراروی.
ِ
لذت، نیازِ به تملک، اولین جلوههای آن است. راهی که به گفته کییِرکهگارد نمادش دون ژوان است. دون ژوان سیری ناپذیر.
ِ ٔ
و دیگر، میل به جاودانگی، به بقا. جوانیای بیمرگ. دانشی همپایه خدا. این جلوهٔ زیبایی را فاوست نمایندگی میکند. فاوست که روحش را به شیطان
ٔ ِ
میفروشد تا در عوض، دانش را و جوانی را بدست آورد. شک در چهرهٔ اوست که نمایان میشود.
و در نهایت، ناامیدی. احساس "کم بود". میل به فراروی. جستجو و نیافتن. نومید شدن، سرگردانی و باز جستجو. انسانی که هیچگاه به هدف نمیرسد.
ِ ِ
ِ
واقعیت، تطمیعاش نمیکند. اینجا و حاال، پاسخگوی نیازش نیست. انسانی به جستجوی ناکجا و ناهمزمان : آسوروس، یهودی سرگردان. آنکه هیچجا
ِ
نمیایستد. دلتنگ سرزمینی است که ندارد. هر زمینی که بر آن پا میگذارد، مرحلهای است در سفری بیسرانجام، به سوی هدفی که ثابت نیست و
مقصدی که هردم دورتر میشود. ناامیدی، چهرهٔ دیگرِ این جستجو است.
نیچه اندیشمند زیبایی است. در همه وجوهِ خود. اندیشمند آزادی. آنکه میگوید : "جسارت آنچه که هستی را داشته باش". آنکه با اقتدارِ ارادهاش،
ِ ٔ
همه موانع را میپیماید. آنکه آزادیاش، خواستش، به هیچکس و هیچچیز منوط نیست، و نه حتی به معشوق : " اگر دوستت میدارم، به تو مربوط است؟".
ٔ
ِ
دوست داشتنی بالعوض. خودکفا. فلسفه نیچه، "هنرِ زندگی" است، در برابر فلسفهای که به "جستجوی شناخت حقیقت" است. "وفاداری به زمین"، در
ٔ
ِ ِ ِ ِ
برابرِ آسمان، از تعلیمات زرتشت اوست و "جسارت شدن" در دستورِ کارش. اینجاست که با چهرهٔ کامو آشنا میشویم. نیچه، فیلسوف زیبایی است و کامو،
پارادوکس آن.
ِ
ِ ِ ِ
چرا که " وفاداری به زمین"، بنبستهای خود را نیز داشت. بنبست آزادی مطلق انسان. کشش سیریناپذیرِ غریزه. به چه نامی میتوان آیا دون ژوان
ِ
ِ
را محکوم کرد؟ مانع از آن شد که فاوست بردهٔ شیطان شود؟ یهودی سرگردان را، در وطن و مأوایی، به آرامش رساند؟ اومانیسم کامو، میکوشد پاسخی
ِ
Print search Prev 4 Next Home Full Exit
5. به این سرگردانی باشد. با کامو وارد حوزهٔ دومِ زندگی میشویم : اومانیسم. خوشبینی به انسان، به زندگی، عشق به بشریت. اخالق.
" من عدالت را انتخاب کردهام، تا به زمین وفادار باشم". کامو دنیا را میپذیرد. به انسان وفادار است. برای کامو هم، همچون نیچه، جز همین حقایق
ِ
نسبی، ملموس، حقایقی که واقعیتهای جهان طبیعتاند، حقیقتی وجود ندارد. واقعیتی جز جاذبه زندگی انسان وجود ندارد. از نظرِ وی، اندیشه مذهبی،
ٔ ٔ ِ ِ
ٔ ِ ِ ِ
اندیشه ماوراء، به این وفاداری، با اعالمِ اینکه زندگی دیگری هم هست، خیانت میکند. ملکوت خدا درآسمانها، نفی سیادت انسان بر زمین است. همه
ِ ٔ
ِ ِ
آنچه که مذاهب به انسان وعده میدهند، تنها به اینکار میآید که بارِ زندگی دنیوی خودمان را به دوش نکشیم. از نظرِ وی، این قربانیانند که آخرت
ِ ِ
را ابداع کردهاند تا بدینترتیب، فقرِ زندگی دنیاشان را جبران کنند. اسطورهٔ رستگاری روح را ساختند، چون سالمت جسم نداشتند. فرضیه گناه را ابداع
ٔ ِ
کردند تا بتوانند توجیه کنند چرا در شادیهای زمینی سهیم نیستند و چرا در ارضای غرایزِ طبیعی خود، ناتواناند. برای وی، "مرگ یک درِ بسته" است
ِ
ِ ِ ِ
و انسانها، در برابرِ پوچی و عبث زندگی، در این مبارزهای نومید، جز همبستگی با هم، امکان نجات ندارند.
ِ ِ ِ ِ ِ
کامو، از بخشش بیچشم داشت انسانها نسبت به هم ، در برابرِ نیکوکاری مذهبی برای کسب بهشت، دفاع میکند. اومانیسم کامو امّا در برابرِ آزادی
ِ
ِ ِ
مطلق انسان، به بنبست میرسد. در برابرِ اعتراف به اینکه " همه چیز مجاز است". از نظرِ کامو، قتل انسان توسط انسان، سمبل آزادی مطلقی است که
ِ ِ
خدا مدعیاش بود و کامو بهنامِ "اندیشه میانه"، که با تعادل، ترازو و نسبیت تعریف میشود، این آزادی را نفی میکند. چرا که عصیان کامو، برای زندگی
ِ ٔ
است و نه علیه آن.
ِ ِ
محدودیت آزادی و نسبی کردنش، پارادوکس زیبایی است. مگر نه زیبایی در دلهرهٔ آزادی است؟ و کامو این آزادی مطلق را محاکمه میکند. "اومانیسم"
ِ ِ
ِ
او، پشت آن " درِ بسته"، عصیان میکند و این عصیان، "ارزش بنیانگذارِ بشریت" میشود.
ِ
امّا، عصیان، در برابرِ دری که بسته است، به پوچی میرسد. چگونه میتوان علیهِ خدایی که نیست، عصیان کرد؟ و همینجاست مدخل ورود به سومین
ِ
حوزهٔ زندگی : مذهب.
Print search Prev 5 Next Home Full Exit
6. اگر زیبایی طبیعت بود و اخالق درکنترل طبیعت، مذهب میل به فراروی از آن است. پاسخی به اضطراب و دغدغه درونی انسان. که انسان موجودی
ٔ ِ ِ
است که از طبیعت نشأت یافته و زائیدهٔ طبیعت است بیآنکه طبیعت شایسته او باشد. اندیشه "خداست، که فکر، خواست، آگاهی و آفرینندگی و حیات
ٔ
این تنی است که طبیعت نام دارد".
اما "این مذهب کدام مذهب است؟"
مذهب را، تعبد و تکلیف، تعریف میکنند. گزارهای که در آن، آزادی غایب است.
ٔ ِ
مذهب را تجربه معنوی فرد تعریف میکنند، در این گزاره، جامعه غایب است.
ِ
مذهب را خدا و آخرت، تعریف کردهاند. معنویتی ناکارآمد در مادیت زندگی. دوگزارهای که در آن دنیا غایب است.
مذهب را پیروی از نمایندگان خدا، اطاعت از نهاد رسمی آن و عمل به احکام و آئین جمعیاش تعریف میکنند. سه گزارهای که در آن انسان غایب
ِ ِ ِ
است.
ِ ِ ِ
اما مذهبی که در تثلیث میان زیبایی، خیر و حقیقت، شکل میگیرد، مبتنی بر زندگی است، بر انسان و آزادی، جامعه انسانی و عدالت اجتماعی.
ٔ
ِ ِ
مذهبی "با" و "برای" دیگران، نه نجات فردی انسان. " به چهکار میآید، رستگاریای که تمامِ زمین در آن سهیم نیستند ؟"
این نگرش به مذهب، در برابرِ عرفانی که نفی زندگی است، طرد و تحقیرِ دنیا، میایستد و به عشق، هنر، آزادی، عدالت، همبستگی میان انسانها، و
ِ ِ ِ
جلوههای پر تپش زندگی روی میآورد. به دین دنیوی.
ِ ِ
در برابرِ دینی که جدایی از دنیاست، دینی که دنیا را به دنیاگران وامیگذارد و اعتقادات را به آخرت تبعید میکند، به عدالت بهعنوان رکن و مالک و
ِ ِ
ِ
معیارِ دینداری تکیه میکند. دینی که اطعامِ یتیم است و تعهد نسبت به سرنوشت انسانها.
Print search Prev 6 Next Home Full Exit
7. در برابرِ دینی، که قَیم دنیاست، دینی که نمایندهٔ رسمیاش، خود را پاپ (پاپا، پدر) میخواند و امتش را صغیر، دینی که انسان را به گفته کامو، زانو زده
ٔ ِ
و ناتوان میداند، به اومانیسم رو میآورد. به آزادی، سیادت و بلوغِ انسان.
ِ ِ
شریعتی این سه حوزهٔ زندگی را در تثلیث میان حقیقت، خیر و زیبایی میداند. استقالل دنیا را میپذیرد اما واگذارش نمیکند. و در کارِ دنیا بهنامِ
ِ
ارزشها و آرمانهایش دخالت میکند. واقعیت را میبیند اما نمیپذیرد و قصد تغییرش را میکند. مداخلهگر است و آرمانخواه. قانون مراحل را رد میکند.
ِ
هر سه را، باهم میخواهد. لحظه را میخواهد و زمان را و جاودانگی را. زیبایی را و خیر را و حقیقت را. نمیخواهد بهنامِ یکی از دیگری بگذرد. بهنامِ اخالق
از زیبایی بگذرد. بهنامِ مذهب، از زندگی. از دوراهی انتخاب میگذرد و به خودش تلقین میکند که بهنام نامی یک ارزش، نباید از ارزش دیگری گذشت.
ِ ِ ِ
شریعتی این سهضلع مثلث را در فلسفه زندگی خود، ترکیب میکند.
ٔ ِ ِ
شریعتی زیباشناس، به جستجوی زیبایی ناپایدار است. چنان غرق هنر ـ که پنجرهاش میخواند ـ میشود که گاه یادش میرود از در. شریعتی هنرمند،
ِ ِ ِ ِ
ِ
از انتخاب سر باز میزند. هر انتخابی برایش نوعی محرومیت است. محرومیت خود از چیزی بهنامِ چیزی دیگری. آزادی یا عشق؟ عشق یا اخالق؟ اخالق
یا لذت؟ هر دو را میخواهد. هم عشق را و هم آزادی را. قلباش را فدای عشقاش میکند. عشقاش را فدای آزادیاش. بعد آزاد که میشود، دلش برای
ِ ِ
عشقاش تنگ میشود. آزادی بدون عشق را میخواهد چکار؟ نومید میشود.
ِ
شریعتی هنرمند، یقین ندارد. آرامش ندارد. ترازو ندارد. از انتخاب میان خوب و بد، سرباز میزند. نا آرامتر از آناست که در اعتقاداتش به یقین برسد.
ِ
ِ
مرددتر از آناست که قاطعیت انتخابی را داشته باشد. خود را فراسوی این ترازو میداند. سرگردان است.
در میان سه چهرهٔ زیبایی : لذت، جوانی، نومیدی، آسوروس، نزدیکترین شخصیت به شریعتی هنرمند است. همچنانکه به کی یر که گارد .
ِ ِ
سرگردان، کسیاست که سرش را میگرداند به پشت سرش. چون چیزی را جا گذاشته است یا قربانی کرده است و دلش نمیآید راهش را بِکِشد برود
َ ِ
Print search Prev 7 Next Home Full Exit
8. ِ
جلو ... سرگردان کسیاست که سرش را میگرداند از این راه به آن راه. سرگردان گیرکرده است میان این و آن. دو دل است. مردد. سرگردان، نماد ذهنیت
انسانی است. همان ذهنیتی که کییِرکهگارد، حقیقت و همچنین خطایش مینامید.
شریعتی اخالقی، وارث است. "اخالق شریعتی" را مینویسد. اصالحگر میشود. میخواهد سنت و تاریخاش را متحول کند و تداوم ببخشد. اومانیست
ِ ِ
ٔ ِ ِ ِ
است. "انسان را خداگونهای میشناسد که آگاه است و آزاد و همچون علت مستقل، در سلسله جبری علیت طبیعت، جامعه ، تاریخ و خویش عمل میکند،
اثر میگذارد، تغییر میدهد، میآفریند و رهبری مینماید". واقعیت را نمیپذیرد و بهنامِ ناکجا و نازمانی که حضور ندارد، با آن هماوردی میکند. گاه حتی،
ِ ِ
همچون کامو در طاعون، به قیمت گذشتن از خود. امّا این "گذشت"، اگر بنیادی نمیداشت، همچون استروات سارتر، به "دیوار" میخورد.
ِ
ِ
در را باز میکند و به ساحت حقیقت قدم میگذارد.
شریعتی مذهبی، ناهمزمان است. به جستجوی جاودانگی است. نهایتی در جستجوی بینهایت. "یک موجود رو به باال". به خودش اطمینان میدهد که
ِ
خدا هست. حضور دارد. همینجا. همین حاال. احساساش میکند. چنان نزدیک، که گاه حتی خودش را "اشتباه میگیرد". "یک پیکرهٔ زنده". خداپرستیای
ِ ِ
بیدین، آزاد از شریعت تنگ اجتماع. تصوفی بیآئین. رها از خرقه و خانقاه.
آخرین تصویرِ شریعتی، یک تثلیث است : "حقیقت، خیر، زیبایی" یا "زیبایی، خیر، حقیقت". مثلثی متساویاالضالع. "یک پیکرهٔ زنده"…
ُ
نمیفهمید؟ " چون میفهمید! شما پیداست از آن اندیشمندان معدودی هستید که حق دارند نفهمند! "
ِ
Print search Prev 8 Next Home Full Exit
9. شریعتی اخالقی، وارث است. "اخالق شریعتی" را م نویسد. اصالحگر
ی ِ ِ ِ ِ
شریعتی این سه حوزهٔ زندگی را در تثلیث میان حقیقت، خیر و
م شود. م خواهد سنت و تاری اش را متحول کند و تداوم ببخشد.
خ ی ی زیبایی م داند. استقالل دنیا را م پذیرد اما واگذارش نم کند. و در
ی ی ِ ی
اومانیست است. "انسان را خداگون ای م شناسد که آگاه است و آزاد و
ه ی کارِ دنیا ب نامِ ارز ها و آرما هایش دخالت م کند. واقعیت را م بیند
ی ی ن ش ه
ِ ِ ٔ ِ
همچون علت مستقل، در سلسله جبری علیت طبیعت، جامعه ، تاریخ و اما نم پذیرد و قصد تغییرش را م کند. مداخل گر است و آرما خواه.
ن ه ی ی
خویش عمل م کند، اثر م گذارد، تغییر م دهد، م آفریند و رهبری
ی ی ی ی قانون مراحل را رد م کند. هر سه را، بهم م خواهد. لحظه را م خواهد
ی ا ی ی ِ
م نماید". واقعیت رانم پذیرد و ب نامِ ناکجا و نازمانی که حضور ندارد،
ه ی ی و زمان را و جاودانگی را. زیبایی را و خیر را و حقیقت را. نم خواهد
ی
ِ
با آن هماوردی م کند. گاه حتی، همچون کامو در طاعون، به قیمت
ی ب نامِ یکی از دیگری بگذرد. ب نامِ اخالق از زیبایی بگذرد. ب نامِ مذهب،
ه ه ه
گذشتن از خود. امّا این "گذشت"، اگر بنیادی نم داشت، همچون
ی ِ از زندگی. از د راهی انتخاب م گذرد و به خودش تلقین م کند که
ی ی و ِ
ِ
استروات سارتر، به "دیوار" م خورد.
ی ب نام نامی یک ارزش، نباید از ارزش دیگری گذشت.
ِ ِ ه
شریعتی مذهبی، ناهمزمان است. به جستجوی جاودانگ ست.
ی ِ شریعتی زیباشناس، به جستجوی زیبایی ناپایدار است. چنان غرق
ِ ِ ِ
نهای ی در جستجوی ب نهایت. "یک موجود رو به باال". به خودش
ی ت هنر ـ که پنجر اش م خواند ـ م شود که گاه یادش م رود از در.
ی ی ه ی
اطمینان م دهد که خدا هست. حضور دارد. همی جا. همین حاال.
ن ی شریعتی هنرمند، از انتخاب سر باز م زند. هر انتخابی برایش نوعی
ی ِ
احسا اش م کند. چنان نزدیک، که گاه حتی خودش را "اشتباه
س ی ِ
محرومیت است. محرومیت خود از چیزی ب نامِ چیزی دیگری. آزادی
ه
ِ
م گیرد". "یک پیکرهٔ زنده". خداپرست ای ب دین، آزاد از شریعت
ی ی ی یا عشق؟ عشق یا اخالق؟ اخالق یا لذت؟ هر دو را م خواهد. هم عشق
ی
ِ
تنگ اجتماع. تصوفی ب آئین. رها از خرقه و خانقاه.
ی را و هم آزادی را. قل اش را فدای عش اش م کند. عش اش را فدای
ق ق ی ب
آزاد اش. بعد آزاد که م شود، دلش برای عش اش تنگ م شود.
ی ق ی ی
آخرین تصویرِ شریعتی، یک تثلیث است: "حقیقت، خیر، زیبایی" یا ِ ِ
آزادی بدون عشق را م خواهد چکار؟ نومید م شود.
ی ی
"زیبایی، خیر، حقیقت". مثلثی متساو ُاالضالع. "یک پیکرهٔ زنده".
ی
Print search Prev 9 Next Home Full Exit
10. 18- L’homme révolté, II.p.500 9- La philosophie comme art de 1- Søren Kierkegaard, Sygdommen til
vivre, Wilhelm Schmid, dans : Døden, 1849, tr. Fr. “ La maladie à la
1065 91. شریعتی، مجموعه.آثار 33، ص Nietzsche, Magazine littéraire, hors- mort “ (“ Traité du désespoir “).
série, N°3, Essais, II, Pléiade, Paris,
72402. ژان پل سارتر، دیوار، ص ،"2. "بیماری مهلک" یا "رساله نومیدی
ٔ
Gallimard,1965.p.241
1849
12. "...یک انسان م تواند مسلمان شود
ی
10- Noces, Paris, Gallimard, 1947, in
ب آنکه یک روح مذهبی باشد و م تواند
ی ِ ی
Pléiade, tomes II, p.63 3- Jean-jacques Gateau & Knud Ferlov,
مذهبی باشد ب آنکه مسلمان شود و
ی trad. fr. du danois, Paris : Gallimard, ,
م تواند مذهبی مسلمان باشد! و م تواند
ی ِ ی 11- Générosité 1990.
مذهبی مسلمان باشد و بعد او و اسالم از
ِ
یکدیگر دور افتند و او مذهبی یا مومن 12- Charité 4- Esthétique
باقی بماند. مومنی که دیگر مسلمان نیست
یعنی به احکام عمل نم کند و م تواند
ی ی 13- La pensée de midi 5- Ethique
،مومنی ب هیچ مذهب باشد ...". شریعتی
ی
611مجموعه.آثار 33. ص 14- L’homme révolté, II,p701 . 6- Religieux
1006 22. شریعتی، مجموعه.آثار 31، ص 554 51. شریعتی، مجموعه.آثار 23، ص 7- Ashavérus
62 61. شریعتی، مجموعه.آثار 23، ص 8- Nietzsche,
1009 71. شریعتی، مجموعه.آثار 33، ص
back
Print search Prev 10 Next Home Full Exit