Mais conteúdo relacionado
دانشکده هنرهای تزئینی
- 1. های سال(48تا52)خاطره از پر .بود هائی سال خودش برای
.مخاطره و
سالگی شش و بیست در،ازِدواح ترین کوچکیکجامعهسنتیو
صبور و ساکت،ش جدادموازِرشهمشهد،می دوست که،دارمش
بیرونافتادمو ،سرِپایتخت ازمملکتدرآوردم.چهل دههدهه
توسعهبودوی بهمندرآمدنفتی های،تغییرِاتچشمگیری
درمملکتشد ایجادبود ه.ترین موفق که عمرانی چهارم برنامه
حال در ها سال این در ،بود توسعه برنامهاجرا.بودودر
،بزرگ شهرهایمی فراهم پیشرفت و کار برای بیشتری امکانات
.شد.بودند کارشده مشغول صنعت بخش در نفر دومیلیون حدود
و اجتماعی جدید های خواست و بود کرده تغییر مصرف الگوی
فرهنگی،شهری متوسط طبقه در،لهِولِوایجادکرده.بود
نسبت به داشتم که شغلی،اداری مشاغل سایر.بود خوبی شغل
هواپیمائی در کار،و نو ِکارجدیدیکار و سر .بودبا ش
تکنولوژیوسرعتجهانی ارتباطات و؛تازه چیزهای روز هر
می یادتنوع این و گرفتمشغلی،شادابیامید وهمراه به
داشتبودم شده قبول درآن که دانشگاهی رشته .داخلی معماری
بود.می بر اسمش از که طور همانآیدپر و جدی خیلی ،
.نبود طمطراق«دانشکدهوزارت به وابسته تزئینی هنرهای
هنر و فرهنگ.»یاد باید که جائیبگیری،اشیاء چگونهدر را
محیط،این و .کنی متناسب اشیاء با را محیط و بنمائی زیبا
نبود سازگار خیلی من روحیه بارشته به من مندی عالقه .
دانشگا در نقاشیچاره ؛ شدم قبول اینجا اما ،بود تهران ه
.نبود ای،روزی آن ِیامروز های جوان از ربودپ دانشکده
.مذهب و دین و سنت از جدا ،خندان و خوشحال
تلو ،سینمای،زیونمحافلِمختلفروشنفکری،تّنس با تقابلرا
زد می دامنورژیماینمقابلهراباد و میکرد تقویت
میداد.،شنیدم می را نظرها وقتی ،نظری کالس یک در اول روز
گفتم خودم با"کجا اینجا کجا ما".،بسته گوش و چشم ِمن
را نقاشیمدرن نیمه یا و کالسیک کارهای همانومحافظه
موسیقی .دانستم می کارانهفاخریاز ،کردم می گوش که
- 2. برنامهگل ئرادیو هایرفت نمی جلوترگرافیک از .هیچنشانه
نداشتم ذهن در ایبا شهرستانی ِمن فاصله .ب اینتهرونی چه
بود زیاد ها.بودم ننشسته مختلطی کالس درهیچ موقع آن تا .
یک جز و بود مردانه ،میکردم کار که قسمتی هم فرودگاه در
مسن خانم،جنس با ،بود ای افتاده کار از ِرمیهماندا که
وضعیت .نداشتم کار سرو مخالفمبرایچهای کالسی هم از تا ند
دیگربود؛ مشابه مکه اینمحیط یک در را خودت دفعه یک
ببینی غریبهپس .شوی دار نشان بترسی وبیا آهسته ِروش
.گذشت سالی نیم که این تا ،شد مشکل مداوای ،برو آهسته
را اکثریتدخترهاداشتِسن حدود که پسرها از نفر چند .ندمن
بودند،کالس وکنار گوشه در ،بگوشبودندتاموقعیتخودرا،
باتازه های کالسی هم،باشند سنجیده قبل از.که گروهیبعد
گرفتن و سربازی از،کار،من مثلافتاده تحصیل ادامه بفکر
.بودند«باستانی محمد»،«سالمی علی»،«منصوری»،«حسن
وزیری»و«اعتمادزاده عباس»ودیگرِنفر سه دوبقیه .،به
،کنکور قبولی ِلدنبامستقیماازهنرستان و دبیرستان،آمده
.بودندباسنی نجِرساله بیست نوزده.
شاه خواهر پهلوی شمس با که موسیقی معلم باشیان مین هللا عزت
به را خود نام و کرد ازدواج«مهرداددهلبَپ»و داد تغییر
منصور کابینه در،هنر و فرهنگ وزیر؛ شددرسال3913هوشنگ
دانشکده این ایجاد مسئول را کاظمی.بود کردهِرد،دانشکده
بهپهلوی راه درچهار ای کوچه(ولیعصرکنونی چهارراه)باز
شد می.خانه دو .جاست همان هنوزپهلو به پهلو اربابی بزرگ
.بودند برداشته را وسط دیوار و بودند کرده یکی ،را
مثل دانشکدهشد می اداره دبیرستان.جدی غیاب حضوررا
نداشتند دوست دانشجویانبا تفاوتی که بود این انتظار ،
.باشد داشته دبیرستانریختن بهم برای ای بهانه منتظراین
روشبودند؛زبان امتحان در اش بهانه کهآمد بدستهمه و
،دونفر یکی جزبه هم ها باالئی سال و کردند ترک را کالسما
پیوستندمدیر باتغییر و داشت ادامه وضعیت این هفته چند .
مربوطهدکتر ،«مویدعهد پرویز»و معماری رشته دکترای که
از را شهرسازی«سوربن»دانشکده رئیس ،داشتش.داین
سال دانشکده58هنری موسسه پنج باو شد ادغامتشکیل
.داد را هنر دانشگاه
- 3. دروسآتلیهشد؛ می برگزار ها صبح ایطرا و نقاشی مثل،حی
،ها ظهر از بعد .گرافیک و ،سازی مجسمهاز .نظری های کالس
باشم کرده یادی اساتید؛خانم«لیلیتِتریان»کهمجسمسازی ه
میداد آموزشزیادی شاگردان کند حفظش خدا ،زیردستاو،این
را هنرا سازی مجسمه مادر را او .اند آموختهیرانمی
التحصیل فارغ .شناسند«بوزار»چند و هشتاد اکنون و بود
.است مشغول سازی مجسمه به ،عشق با و دارد سالاستاد سه
.داشتیم هم فرانسویمسیو«ژیرار»که ،هم اوآموخته دانش«
ب دانشگاهوزِرا»پاریسبود.مسیو«بایاش»آبرنگ کارهای که
اومادام همچنین و بود معرکه«ژوبر»شاگرد میگفت که«
لبوزیه وکور». استازنظری دروس،ف بهار استادرملک زند
بهار الشعرای،اساطیر که هست یادم دردرس.میداددکتر
پهلوی خط کیانی و ،شناسی وعضله شناسی استخوان کیهانی.
در روزها تا ،بودم داوطلب را شب های شیفت فرودگاه در
بود مشکل .باشم دانشکده،امانبود ای چاره.همه با کم کم
آشناسفر مثل آتلیه محیط .شدمرا آشنائی ،است گروهی ِرفتن
.میکند تسهیل را رفاقت و آورد می فراهم سرعت بهپرده و
را خجالت هایزند می کنار.
«محمدباستانی»ک ،اهل و بود کشاورزی اداره در پنبه ارشناس
.گرگان«سالمی علی».کرمانشاه اهل و مخابرات کارمند ،«حسن
وزیری»اهواز اهل و پرورش و آموزش دبیر ،کنونی استاد و
دانشگاه معماری.ِمعرف که هم من وحضورهستتیم .مماهم با
مشترک های حرفداشتیمِاستعارات وِظریفمشترکحسرت باعث که
دیگرانبود.بودند باهم هم ها هنرستانی .جمع این از
نقاشانخوبیدیدند آموزش همبرادران ،اش نمونه ؛
«امدادیان.»استاد ،تابان محبی طاهره ،پهلوان فهیمه
تالیفاتی و شدند هنر های دانشگاهدارند.
ِیسالهااولیهرونقدرس های جزوه .بود شریعتی افکاری
دانشکِادبیات دهِدمشهرا اوحسینیه در .فرستادند می برایم
حضور ،داشت سخنرانی که جا هر و تهران دانشگاه و ارشاد
جده از که کوچکی سونی صوت ضبط با را هایش حرف و داشتم
.میکردم ضبط ،بودم خریدهمشهد از شریعتی با من آشنائی
جلسات در وقتی .بود شده شروع«اسال حقایق نشر کانونمی»در
ِرپد ،شریعتی محمدتقی مرحوم ،چهارباغ نزدیک خانه تلفن کوچه
- 4. دکتر؛وچهارم سوم کالس .میکرد تفسیر قرآن و البالغه نهج
.بودم فیوضات دبیرستانفعال اعضاء ازکانون"آقا طاهر
احمدزاده"،سیاهکل واقعه از بعد که بود مجید و مسعود پدر
.شدند اعداماو.شد خراسان انقالب از بعد استاندار اولین
،حقایق نشر کانوندر دینی روشنفکری مکاتب نخستین از یکی
.بود معاصر ایراندرعاشورا روز،ِهیات تنهاعزاداریبودکه
"پارچه روی را ها شعار و کرد نمی زنی زنجیر و زنی سینه
خیابان بزیر سر و آرام و بود نوشتهنادری و خسرویراطی
میکرد".محرم اول دهه در،،ها شبو مفهومی های بحث
که میرفت پیش چنان ،حسین امام قیام موضوع در استعاریذهن
هارا شاه ،درستیزید جاینشاند می.
جریان در من که آنجا تا ،دانشکده ِکالس های بچه میان در
من از غیر ،بودمیک.بود شریعتی دکتر سمپات ،دیگر نفر
محبوبهمتحدین،.آزادی نهضت اعضاء از متحدین کاظم فرزند
ّرشو وّرش بسیار دختر محبوبهپوشید نمی دخترانه لباس .بود ی
.میکرد رفتار پسرها مثل وهای شوخی و میداد دست پسرها با
مادرش و پدر .میکرد یدیمشهد شده بزرگ.بودندشدن آشنا با
،دکتر نظرات بافکری های زمینه وکم کم ،داشت پدرش از که
ِمنش و روش و راهاو.شد عوضدلش به شریعتی بینی جهان
مرور را او های حرف و بود نشسته.میکردبعد سالسالهای و
،آن از بعدها پسر با ،ورفتارش پوشاند روسری با را موهایش
سال در من ازدواج مراسم برای .داد تغییر را50آمد مشهد به
عک واسمراسم یرا،گرفت عهده به.عیالدختر ،دید وقتیک
ازتهران من همکالس،عکاسی و رسانده مراسم این به را خودش
نشد باز اخمش و رفت دیگر جای حواسش ،میکندنشد که.او آخر
این بامعاشرت از شکل،ِاسّکع انتظار و بود نشده آشنااین
.نداشت را رمیف
بعد،دانشکده ازدیگررا اوندیدمفهمیدم ها بعد .با
با ،شریعتی دکتر توصیه و واسطه«حسنآالدپوش»شد آشناهو
کرد ازدواج او باهپیوست خلق مجاهدین سازمان به و.است ه
قصه«محبوبه و حسن»دو این یاد به شریعتی ،رافداکار یار
رزم هم ودر در نیز او ،حسن شدن کشته از بعد .است نوشته
- 5. شهریور در ساواک عوامل با گیری55کشته شمیران دروازه در ،
.شد«ماندگار یادش.»
راحتی و صمیمانه ارتباطاتدوره این در ،ها بچه بین که
چهارِهساللیسانسبرقرار،بودکه شد این ،اش نتیجهزوج شش
رسی مشترک زندگی به همکالسدندکهمیشود،.مجموعه درصد چهل
با نزدیک از ها بچه ها پروژه در .بود کمتر دوروئی و تظاهر
عده یک البته .شد می حاصل بهتری شناخت .میکردند کار هم
که ،نبودند هم بیکاره،پشت آن ازپرونده و کنند فضولی
سازی.
ِلساآخرها ،گرایشمعماری های پروژه .بود شده اختصاصی
را داخلی،میدادیم تحویل بایستی پنجشنبه،تا«ژوژمان»
ها شاسی روی یکسره صبح تا ،شب چهارشنبه لذا .شود )(قضاوت
مشغولو گذاشتن رنگ و راندو و کردن نَِسد«زیپاتون»
ماندن .نبود کار در شاپی فتو و کامپیوتر .بودیم چسباندن
مجوز ،آتلیه های اطاق در شبها«عابدزاده»می را سرایدار
میداد را خود سهم هرکس .خواستوو شد می آوری جمع پولی«
پورپزشک پیران»نرم ارتباط قراری بر هنر کهرا،داشت
خواب بی این با .گرفت می همه برای را مجوزاز بعد ،ها ی
دکتر با ،نظری کالس پنجشنبه ظهر«محمدی»برای .داشتیم ،
ها پرده .میکرد استفاده کَپا دستگاه از ،موضوع بهتر تفهیم
.شد می تاریک اطاق و انداختند می را«اعتمادزاده عباس»(
)داخلی معماری فصلنامه ِسردبیر و مسئول مدیر و امتیاز صاحب
عکس کردن عوض مسئولشنبه چهار خستگی .بود اسالیدها و ها
.خواب در اکثریت و بود کرده را خودش کار ،شب«عباس»هم
بار چند استاد .بود برده خوابشگفت"بعدی ،بعدی."بی
بود نتیجهفریاد .یزد؛بیداد و داد این از،خواب از همه
پریدند.ریخت بهم حسابی اوضاع و
طرا ،بودم شده پخته دیگر حاالقبول مورد هایم نقاشی و ها حی
.بودبا گفتگو از ترسی و بودم شناخته را کالس هم دخترکان
.نداشتم آنهاطرف به مرا اش زدگی غرب و احمد آل جاللسنت
کشید مینگاهم .میکرد سازی باز مرا مذهب ،شریعتی دکتر و
و کرد پیدا اصالت ،هنر بهبازتمرین به را خویش به گشت
- 6. خرداد در ،جدید بازیافته بلوغ این با .نشستم49زادگاهم به
کنم دوباره قضاوتی تا برگشتم،اینا.را رفته زدست
مردم بطرف زدنی قدم،تازه چیزی هر انگار راه ودرکه چرا ،
عینکی،گفتم می خودم با .داشتم چشم به تازهنیستی تو این
د یکسال و بیست کهکردی زندگی شهر این ر،کنم عرض چه زندگی
.اینها همه مثل بودن و داشتن وجود یکنوع ،
ازچهارشنبهصحن طرف به بازارمارگیری معرکه کنار ساعتی ،،
ماند بتماشاچندطرح مخفیانه و مبرداشتمِاکثر ،تماشاچیها
ایستاده و خیز نیم و نشسته های ردیف به که ،بچه،وبعد
بزرگ پسرهای؛ مردها و زنها وبعدشبیه داشتند که مارها
مارهایش شبیه او یا و میشدند مارگیر.از سوغات کدام هر و
شهری؛معرکه وسط از کسی نباید اینکه و پیاپی صلواتهای و
بگذرد،شد بارش که فحشی چه و گذشت که کودکی و؛بی وچه
نظاره مردم خیالگر،شناسی جانور آزاد کالس در انگار که
اند نشسته؛. دارد یکجا را آموزی بد و بصری صمعی که
دیدم را دینی علوم مدارس از تا چند،و ویرانی به رو همگی
مدرس آنها از یکی ،نزار سختپائین بست در خان خیرات ه
خیابانمیشد شروع تاریکی هشتی با ابتدایش ،،ویکقهوه
ک کوچکی خانهطالب برای حتما و داشت ببار فراوان دیزی ه.و
در شکاری تفنگ آنهم و تعجب بسی که فروشی تفنگ مغازه بعد
.!آهو ضامن هشتم امام قبر آستانه
فرنگی تا سه اینکه دیگر،بازارچه از را خودشان،صحن به
مطهر؛ بودند رساندهَب پسرکی کهِرگردان شانیکه شنیدم و د
میگفت(ایز دیسماکلیسا ی)وفرنگی ،چقدر. خندید
سال بهار50تفریحی سفری ،نفری پنج ،،را غرب طرف بهبا
ای قورباغه فولکس«باستانی محمد»کردیم شروع ، ،.در شب
صبح تا .نخوابیدیم ولی ،ماندیم مسافرخانه یک در همدان
.خندیدیم و گفتیم«شیبانی داوود»(ساز مجسمهنقاش ،و،شاعر
کهمیکند کارهایش مایه دست را چوب؛سازهای وِتاربا او
نامهای«ِبارفتن1و2و3»،است شده ملی کتابخانه ثبت)را
،کرمانشاهی ئ لهجه .انداختیم می دست«سالمی علی»که را
- 7. س سرگرد مثلشاهگوش سریال در رخی،است داشتنی دوستباعث
جمع ِنشاطشد می.
زار الله دشت از گذر در«اسدآباد»به ،تماشایِنمایشالله
با که ،سرخ هایمالیم نسیم یکمیزدند موج ،می وراست خم و
شدندِماندگار های کتیبه و ؛ ایستادیم ،زمین سبزی روی،سنگی
تاریخ به را مامیو ؛ سپردئ نظارههای شیوه ترین کهن
معاصر زمان در ،بشر زیستی-ایران کرد عشایر و ایالت کوچ-
چ.بود رنگین چه و زیبا ه
بود نشده تمام دانشکدهکه،«باستانی»و«سالمی»هردوازدواج
کردنددیگر هم دیر به دیر .کرد زیاد را ها فاصله انقالب .
.میدیدیم راآمدم؛ می تهران به مشهد از و بودم هواپیما در
عکس ،کردم باز که را روزنامه«باستانی محمد»ای صفحه در
.ناگهانی فوتی .بود شده چاپ ،نویسند نمی آن در راست جز که
اما«سالمی علی»امیدواری و زدیم گپ و نشستم بالینش به را
داشتیم ها؛اما.نشدیار دو این ،نبود بنا و نبود روا
بعد های سال در ، ) علی و محمد ( ،ما داشتنی دوست و والیتی
میا به هنوز ،دانشکده ازما میان از ،نرسیده سالی ن
.برخیزند
سحر ،سوگند ،سیاووش،خاک ِخاطرات این اگر : بامداد ،گل ماه
شما به روزی ،گرفتهرسید،از پدرهایتان که بدانیدِمردان
سرزمین این ِخوب.بودند
خسته آن خوش ای،کهازدوست،یادشان .دارد جوابیهمیشه
باد ما با.