Enviar pesquisa
Carregar
بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی
•
1 gostou
•
1,239 visualizações
M
Mohammad Imani
Seguir
Denunciar
Compartilhar
Denunciar
Compartilhar
1 de 93
Baixar agora
Baixar para ler offline
Recomendados
خاندانهاي حکومتگر
خاندانهاي حکومتگر
masood mehrjoo
Cell tower, BTS & antennas
Cell tower, BTS & antennas
nimay1
Persian - 1st Maccabees.pdf
Persian - 1st Maccabees.pdf
Filipino Tracts and Literature Society Inc.
book introduction Dezireh
book introduction Dezireh
Ketabweb
One Ring To Rule Them All
One Ring To Rule Them All
guestf02933
War's Unwomanly Face, Svetlana alexievich
War's Unwomanly Face, Svetlana alexievich
Bahman Bolouk
خدمات ترجمه رمان
خدمات ترجمه رمان
alighobyshavi
Haramsaye ghazafi
Haramsaye ghazafi
Ketabweb
Mais conteúdo relacionado
بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی
1.
1 آغاز سر بهترین
تو نام ای : پژوهش موضوع شاهنامه از الهام با پیشدادیان دودمان بررسیفردوسی : پژوهشگر ایمانی محمد :راهنما استاد کاظمی آقای
2.
2 فهرست صفحه عنوان 5 پیشگفتار 7
چکیده 9 شناسی اسطوره : نخست فصل 9 : نخست بخشاسطوره 9 اساطیر : گفتارنخست 41 شاهنامه اساطیری ی دوره : دوم فصل 41 کیومرث : دوم بخش 41 !؟ پادشاه ؛ کیومرث : دوم گفتار 41 سیامک : سوم گفتار 41 کیومرث دشمنان : چهارم گفتار 41 نبرد سرانجام و دیو با ستیز : پنجم گفتار 41 حکومت انتهای : ششم گفتارکیومرث 14 هوشنگ : سوم بخش 14 هوشنگ پادشاهی : هفتم گفتار 11 هوشنگ خدمات : هشتم گفتار 11 طهمورث : چهارم بخش 11 طهمورث پادشاهی : نهم گفتار 12 طهمورث دوران های رویداد و خدمات : دهم گفتار 11 جمشید : پنجم بخش 11 جمشید پادشاهی : یازدهم گفتار 19 گفتارایران مردم کردن بندی طبقه : سیزدهم 03 جمشید حکومت ادامه : چهاردهم گفتار 04 جمشید زوال : پانزدهم گفتار 00 ضحاک آغاز سر : شانزدهم گفتار
3.
3 02 کشد می
را پدرش ضحاک : هفدهم گفتار 01 شود می ماردوش ، ضحاک : هجدهم گفتار 01 جمشید سقوط : نوزدهم گفتار 14 ششم بخشضحاک پادشاهی : 14 رسد می پادشاهی به صحاک : بیستم گفتار 11 ضحاک خواب : یکم و بیست گفتار 11 فریدون شدن زاده : دوم و بیست گفتار 11 فریدون جوانی : سوم و بیست گفتار 11 آهنگر کاوه : چهارم و بیست گفتار 19 فریدون شدن پادشاه : پنجم و بیست گفتار 24 گفتارضحاک سرنوشت : ششم و بیست 55 پیشدادی پهلوانان : سوم فصل 21 فریدون : هفتم بخش 21 فریدون آغاز سر : هفتم و بیست گفتار 21 آزنامه : هشتم و بیست گفتار 14 منوچهر آغاز سر : نهم و بیست گفتار 11 انتقام : ام سی گفتار 11 منوچهر : هشتم بخش 11 : ویکم سی گفتارمنوچهر پادشاهی آغاز 11 زال کودکی : دوم و سی گفتار 13 برومند زال : سوم و سی گفتار 14 زال ازدواج : چهارم و سی گفتار 10 ! تولد از پیش رستم : پنجم و سی گفتار 12 زال شایستگی : ششم و سی گفتار 11 رستم زایش : هفتم و سی گفتار 11 پایان : هشتم و سی گفتارمنوچهر 13 نوذر : نهم بخش 13 نوذر آغاز سر : نهم و سی گفتار 13 توران و ایران میان های جنگ دوباره آغاز : چهلم گفتار
4.
4 11 نوذر مرگ
: یکم و چهل گفتار 10 طهماسپ زو : دهم بخش 10 شاه پی در ایران : دوم و چهل گفتار 10 طهماسپ زو کوتاه پادشاهی : سوم و چهل گفتار 12 : یازدهم بخش]گرشاسپ دوران[تکلیفی بال دوران یا 12 پیشدادیان دودمان پایان : چهارم و چهل گفتار 99 گیری نتیجه 94 ها واژه کلید 99 )(منابع ها آبشخور
5.
5 وخرد جان خداوند
نام به پیشگفتار گیتی به بزرگی نام کهجست که «نخست گوید چه دهقان گوی سخن بیاد روزگار آن کس ندارد نهاد برسر دیهیم آنکه بود که پدر از بیک یک ترا بگوید پسر دارد یاد پدر کز مگر بیش پایه برتران آن از بود را که[ ]پیش آورد که بزرگی نام که داستان زند پهلوانان از که» مسکو چ شاهنامه نخست (جص11ابیات4تا2) باستان نامه پژوهنده نمی خاصی چیز خود تاریخ از او زیستن هنگام در ایرانیان که آید برمی چنین فردوسی حکیم ابیات این از و دانستندنداشتیم مکتوبی تاریخ ما و شد می منتقل پسر به پدر از منقول صورت به تاریخ فقطاین در .اوضاع واحوالانجام اساسی کارهای ایران تاریخ به نگرشی و گویی پارسی زمینه در که بود فردی وجود به مبرم نیاز توس دیار از خراسانی فردی نظر زیر شرایطی چنین در . آورد بیرون عیار تمام اغمای یک از را ایرانیان و دهد می نهاده بنیان نثر به ابومنصوری شاهنامه ّیرمع منصور ابو نام بهو بزرگان زندگی بر آن اساس که شود ادیب دیار از نهایت در و سرود را نامه گرشاسب که شد دقیقی نام به دیگری فرد تالش سرآغاز و بود پیشینیان فرهنگ و پیشینه ، زبان از را ایرانیان کوشید و برخاست جای از فردوسی ابوالقاسم میرزا نام به فردی توس پرور . سازد خبر با خود«آنها بدانستن با و اطالع ایران تاریخ و افسانها و داستانها از و خود نیاکان تاریخ از فردوسی محرک و مشوق بدون که است سب بهمین و میداشت برین را وی ، او خانوادگی تربیت و داشت عالقه و شوق فقر گرفتار که موقعی تا دید خواهیم خواهیم چنانکه و زد دست عظیم کار باین خودیعنی نگشت تهیدستی و ننمود توجهی ایشان جوائز و شاهان بدربار نگذاشت کار سر بر را اجدادی ثروت و مال».1 «ایرانی ًامحقق فردوسی است بوده پرستی میهن».2 . شود بررسی شاهنامه از الهام با پیشدادیان دودمان که شده کوشیده حاضر پژوهش دراین اعظم قسمت شاه اساس بر پژوهشچاپ شاهنامه اساس بر حاضر متن در موجود ابیات الخط رسم که این ضمن . است نامه بررسی اختصار به هم منابع دیگر و است شاهنامه ؛ پژوهش این محوریت . باشد می )منابع در (مذکور مسکو 1 ص ایران در ادبیات تاریخ110 2 ص همان114)
6.
6 ای یا است
نشده نقل شاهنامه در که شود نقل مطلبی آن منابع دیگر از که شده تالش . اند شدهنقل مطالبی نکه . باشد کرده بررسی را شاهنامه نوین دیدگاهی از که شود این اجرای در که است امید . است شاهنامه از الهام با پیشدادیان دودمان بر کلی درآمدی ؛ پژوهش این هدف . باشیم بوده موفق
7.
7 چکیده از پس بار
نخستین برای شاهنامه سرودن با فردوسی. آورد می در نظم به را ایران اساطیری های داستان اسالم .بود خاکی کره روی مرد نخستین ایرانی اساطیر طبق که کیومرث3 ، شود می معرفی پادشاه نخستین عنوان به ها دیو با بود وابسته او به شدت به عاطفی نظر از کیومرث که سیامک پسرش . کند می پادشاهی سال سی کند می مبارزهاو ؛ رود می دیو رزم به هوشنگ اش نوه نهایت در . دهد می دست از را خویش جان راه این در و خدمات و کند می پادشاهی سال چهل رسد می پادشاهی به سالگی چهل در کیومرث از وپس کشد می را می وی جانشین طهمورث ؛ هوشنگ پسر میرد می نیز او نهایت در . میدهد انجام نیز را بسیاریاونیز شود ؛ آید می نیز جمشید . دهد می جمشید به را خود جای پادشاهی سال سی از وپس دهد می انجام خدماتی از مانع غرور اما ، کند می بندی طبقه را ایران مردم دهد می انجام خدماتی نیز او ! کند می شاهی سال هفتصد کار وروی او زوال برای زمینه و شود می وی خوشی ی ادامهبه ضحاک نهایت در . شود می آماده ضحاک آمدن هزار ضحاک . شود می کشته ضحاک دست به سپس و شود می خلع قدرت از ابتدا وجمشید رسد می قدرت خوراک را جوان دو مغز روز هر و اندازد می بر را اجتماعی طبقات ؛ بود ستمگر بسیار او ، میکند فرمانروایی سال . کرد می دوشش روی مارهایپدرش خونخواهی به فریدون ؛ آبتین پسر .کشد می را آبتین ادامه در ضحاک می بند به دماوند ی قله در را ضحاک فریدون نهایت در کند می ساقط قدرت از اورا و شورد می ضحاک علیه کتاب این پهلوانی ی دوره آغاز و شاهنامه اساطیری ی دوره پایان رویداد این ؛ شود می پادشاه و کشد.باشد می دختر سه جندل : وزیرش یاری به . ایرج و تور ، سلم : داشت پسر سه او . کند می پادشاهی سال پانصد فریدون و ایران : کند می بخش سه را خودش ی سلطه تحت ممالک . آورد می در پسرش سه عقد به را یمن پادشاه سل به را روم و تور به را چین و توران ، ایرج به را عراقینخاطر به تور و سلم چندی از پس . گذارد می وا م و گیرد می را پدربزرگش خون انتقام و آید می دنیا به منوچهر نام به ای نوه ایرج از . کشند می را ایرج قدرت باالخره . شوند می زاده رستم و زال او پادشاهی دوران در ماند می پادشاه سال بیست و صد و شود می پادشاه نیز منوچهرچندی از پس . کند می رها را او سام . است کفایت بی نوذر . گردد می او جانشین نوذر و میرد می هشتاد زوطهماسپ . شود می کشته نوذر و شود می آغاز توران و ایران های جنگ دوم ی دوره میرد می سام نوذر از پس ساله2گرشاسپ طهماسپ زو از پس گویا . کند می حکومت خوبی به سالو آید می9سال هرج در کشور بلکه ، شود نمی پادشاه گرشاسپ طهماسپ زو از پس برخی قول به (البته کند می پادشاهی 3 ص از گرفته بر104کزازی الدین جالل میر دکتر نوشته باستان نامه
8.
8 تخت بر و
یابد می را او ، افتد می راه کیقباد دنبال به رستم ؛ زال پیشنهاد به باالخره )شود می غرق ومرج آ و پیشدادیان دودمان پایان این که نشاند می پادشاهی. است کیانیان دودمان غاز
9.
9 : نخست فصلشناسی
اسطوره : نخست بخشاسطوره : نخست گفتاراساطیر «تفسیر و ها گزینش ، ها روش اساس بر که است حال پرتو در ها انسان ی گذشته تفسیر و شناخت علم تاریخ .آید می دست به مورخان های»4 «، شناسد می و دارد بیاد را آن تنها نه که است ای خاطره آدمی برای تاریخ است استوار آن بر که است ای پایه و اوست زندگی سرچشمه بلکه»5 «به اسناد با است وقت شناسایی : تاریخ و بزرگ ای زلزله یا طوفان چون هولناک ای حادثه وقوع یا ملتی ظهور همچون ، رایج و شایع امری حدوث آغاز ، است معینی زمان مدت : اند گفته تاریخ تعریف در نیز .ارضی های نشانه و آسمانی آیات از آنها از آنها همانند آ امری حدوث بینآنچه و آن حاالت و زمان وقت تعیین از که است علمی تاریخ . دیگر حوادث اوقات و شکار کند می بحث دارد تعلق حاالت بدین».6 «به اصل در و یافته راه فارسی به عربی از که است واژهای اسطوره معنای.ندارد تاریخی و واقعی اساس که است روایتی»7 «سرگذش و داستان باید را اسطورهتی«مینوی»دانست که فراسویی صورت به که است طبیعی ای پدیده یا نهاد ، عقیده ، عمل شرح و نیست معلوم آن اصل ًالمعمو که .دارد ناگسستنی پیوند دینی عقاید و آیینها با و شده گرفته روایتها و سنتها از آن از بخشی کم دست»8 «نقل به اس کلی اصطالحی اسطوره : بهار مهرداد ازاز خاصی ی مرحله در انسان مقدس های باور گیرنده بر در و ت ... .گردد می همگان مقدس باورداشت و گیرد می شکل ابتدایی اصطالح به جوامع عصر در که اجتماعی تطورات پایه بر ، شناختی باستان و تاریخی ملموس و عینی شواهد بر اتکا جای به که است تاریخ از روایت نوعی اسطوره با.است گرفته شکل ورها»9 4 ص تاریخ در پژوهش روش بر آمدی در04 5 آغازص تاریخ انجام و0 6 ص اسالم در تاریخ علم41 7 ص ، بهرامی عسگر ، ایران اساطیری تاریخ1 8 ص ، آموزگار ژاله ، ایران اساطیری تاریخ0 9 صص همان9و43
10.
10 : که چرا
. داشت موضوعات ی درباره درستی قضاوت توان نمی اساطیر بنابر تشکیل کشور هفت از زمین که اند بوده باور این بر و دانسته می جهان مرکز را خود کشور باستان عصر ایرانیان ایران و هستند بزرگی بسیار های جزیره و ها قاره : یک هر که است شدهاطراف در مابقی و گرفته قرار مرکز در نام ایران سپس و داشت نام )(خنیرس خنیرث آغاز؛ در که گشت آغاز سرزمین این از حیات و آمدند گرد آن گرفت10 «دوران در بشریت متمادی رویاهای و ..و ملل و اقوام امیال و تخیالت ی یافته شکل تغییر ی مانده ته اساطیر اسطوره .اند جوانیدر رویا مقام ، حیوانی های تیره تسلسل و تکوین لحاظ از یعنی بشریت حیات تاریخ در دارد را فردا زندگانی»11 «از او ترس و آرزوها برآوردن در او ضعف و درماندگیها با مقابله در است انسان ناتوانی از واکنشی ها اسطوره ا در را خود فعالیت نهایت تخیل قدرت .مترقبه غیر حوادثاسطوره ، دیگر سوی از ... . دهد می انجام زمینه ین .حوادث واقعی علل از است بشر آگاهی عدم از ای نشانه همچنین اسطوره ... است آدمیان احساسات تجسم»12 «ها اسطوره ی آورنده وجود به . دارد تعلق زمانی و مکان چه به اسطوره هر که داد قطعی نظر توان می مشکل ناشناخ گروههایدر ها اسطوره این .اند زیسته می پیشین های هزاره در که بودند اندیشمندی مردم از ای ته می در هم با نیز ها اسطوره شوند می آمیخته هم با فرهنگها که طور همان .اند یافته تحول و تغییر زمان طی . دهند می زمان و جا تغییر و آورند می وجود به را جدید هایی اسطوره و آمیزندهای اسطوره در ویژگیها این .است متجلی نیز ایرانی»13 ؟ میکنند برخورد چگونه تاریخ از روایت گونه این با دانان تاریخ ولی «متکی وشفاهی مردمی روایت بر ، شناختی باستان عینی شواهد بر اتکا جای به که ، تاریخ از روایت گونه این خ روایی یا ای اسطوره تاریخ ًالمعمو ، است،باشد واقعی رویدادهای شرح و تاریخ که آن از بیش و شود می وانده شواهد و نوشتاری منابع بر مبتنی چند هر روایی تاریخ ... . است آنان های آرمان حتی و مردم باورهای بیانگر 10 ص همان43 11 ص اساطیر تاریخ00 12 صص آموزگار ژاله ، ایران اساطیری تاریخ1و2 13 ص ، آموزگار ژاله ، ایران اساطیری تاریخ2
11.
11 ن به بنا
و تاریخ از ای دوره در همه این با ،است داشته شفاهی صورت اصل در و نیست شناختی باستانهای یاز مانده مصون بعدی وتحوالت وتغییرات فراموشی گزند از سان وبدین شده ضبط و ثبت نوشتاری منابع در ، زمانه است رسیده امروز به و»14 دارد؟ ما برای ای فایده چه اساطیر شناخت : که است این ؛ اید می بوجود که دیگر پرسش یک «س روشن ، تمدن تاریخ شناسایی در اساطیر دانشبردن پی و کهن اجتماعی ساختهای تاریک های گوشه اختن .است مفید بسیار باستان دوران مردمان اعتقادات و تفکر طرز به»15 ؟ اند کدام ایرانی اساطیر شناخت منابع ها آن خود که اند شده جدا ایرانی و هند نام به گروهی از ایرانیان دهد می نشان گوناگون شواهد که چنان آن و خداینامه ، اوستا مجموعه ، هندی وادهای ی مجموعه . اند شده جدا اروپایی و هند : نام به گروهی از هم )فردوسی شاهنامه و منصوری ابو (شاهنامه ها شاهنامهاند دوران آن شناخت برای مهمی بسیار منابع16 «: کرد بندی دسته ذیل صورت به توان می را ایران اساطیر منابع: هندی منابع )الف: از اند عبارت منابع این 4-.هستند ودا اثروه و ودا سامه ، ودا یاجو ، ودا :ریگ خودشامل که ؛ وداها1-اوپانیشادها0-مهابهاراتا1- پورا. نااوستایی منابع )بکتاب پنج شامل و ساسانی دوران اوستای چهارم یک حدود در موجود اوستای : : است4-یسنها1-ویسپرد0-یشتها1-داد ویدیو یا وندیدا2-و هیربدستان و نیرنگستان . اوستا خرده . آیند می شمار به اوستایی منابع جزء نیز دیگری ی پراکنده بخشهای: مانوی منابع )جنوشته شامل که . اوست پیروان و مانی های: پهلوی منابع )دقرن حدود در منابع این اغلب وتألیف تدوین گرچه0/.ه9به .م ذا تری قدیمی بسیار روایتهای آثار این حتی و است ساسانی ی دوره به متعلق آنها سنت ، است یافته انجام بعد ا میان از کند می بازگو نیز: کنیم می اشاره اثر چند به منابع ین4-دینکرد1-بندهشن0-های گزیده َمرَپِسدزا1-. پهلوی روایات: فارسی و عربی منابع )هشاهنامهحماسی و اساطیری روایتهای اصلی منبع اس این شاهنامه ویژگی .است شده سروده خداینامه اساس بر که آید می شمار به فارسی زبان به ایرانکه ت 14 صص ، بهرامی عسگر ، ایران اساطیری تاریخ43و44 15 صص ، آموزگار ژاله ، ایران اساطیری تاریخ2و1 16 صص ، بهرامی عسگر ، ایران اساطیری تاریخ44تا42
12.
12 پهلوی منابع و
اوستا در که شوند می دیده آن در قهرمانانی و کند می تلفیق هم با را گوناگون روایتهای . اند ناشناختهزردشتی فارسی منابعنوشته فارسی به اسالمی های دوره در زردشتیان که است آثاری از عبارت مربوط آیینهای و سنتها از فراوانی های نشانه آنها در و انددر صد کتاب قبیل از ، یافت توان می باستان ایران به .هرمزدیار داراب روایات و بندهشن در صد ، نثر: ها نگاره )واشکانی ، هخامنشی دوران از بازمانده های نگاره منعکس را گذشته قهرمانان و خدایان از هایی تصویر که ظرفها و ها سکه و مهرها روی و ها دیواره بر ساسانی و . باشند ای اسطوره مطالب راهگشای توانند می شود می آنها مورد در که هایی تفسیر با میکنند : ایرانی غیر مورخان های نوشته )زو پلوتارک و کنزیاس ، هرودت چون نویسانی تاریخ های نوشته تدوی در مواردی در توانند می نیز سریانی منابع و ارمنی مابع همچنین.باشند مفید ایرانی های اسطوره ن»17 «که اینجاست از و پنداشتند می فرمانروایان و پادشاهان داستان و سرگذشت تنها را تاریخ گویا باستان ایرانیان را تاریخی کتابهای«خداینامه»یا«شاهنامه»اند گذارده یادگار خود از که هم داستانها و ها افسانه . نامیدند می در همگی ،سرگذشت بسرودن جز عقیده روی از نیز اسالم دوره مورخان از بیشتری . است پادشاهان ی باره .اند نپرداخته ایشان کارهای و جنگها داستان و پادشاهان و فرمانروایان»18 .است بوده ویج ایران ؛ دور های گذشته در ایران سرزمین نام19 ش خود ؛ است مهم منبع یک شاهنامه که حال؟ است شده سروده منابعی چه از استفاده با اهنامه .است بوده شاهنامه نگاشتن برای فردوسی منابع از سرو آزاد کتاب و منصوری ابو شاهنامه20 «است فردوسی شاهنامه اصلی منبع منصوری ابو شاهنامه».21 17 صص همان : تلخیص با1تا9 18 ص تاریخ درپیرامون00 19 ص ایران مردم تاریخ42 20 صص ایران در ادبیات تاریخ112و110 21 دنبال (بهص فردوسی14)
13.
13 «ر متمایز دوره
سه ، است روایی یا ملی تاریخ روایت ترین مهم که شاهنامه در: شناسند می باز ا 4-اساطیری ی دوره1-پهلوانی دوره0-وتا شود می آغاز کیومرث از که نخست ی دوره . تاریخی دوره .یابد می ادامه فریدون پیدایی»22 شاهنامه پهلوانی ی دوره آغاز و اساطیری ی دوره شامل که پیشدادیان دودمان به تنها پژوهشم در من؛ است . گیرد قرار خوانندگان پسند مورد که امیدوارم . ام کرده اشاره 22 ص ، بهرامی عسگر ، ایران اساطیری تاریخ12
14.
14 : دوم فصلشاهنامه
اساطیری ی دوره دوم بخش:کیومرث : دوم گفتار!پادشاه؟ ؛ کیومرث شاه بود او و آورد کیومرث «وکاله تخت کآیین گفت چنین ّرف با گشت جهانوآب وآیین آفتاب حمل ببرج آمد چو یکسره ازان گشت جوان گیتی که بره برج ز سان آن از بتابید جای ساخت اندورون بکوه نخستین کدخدای جهان بر شد کیومرث گروه با خود پوشید پلنگینه کوه به آمد وببختش سرتخت خورش نو و نوبد پوشیدنی که پرورش همی آمد اندر ازو چو خوبی بهبود برگاه خورشید بود شاه سی سال درون گیتی به سهی سرو ز هفته دو ماه چو[ ]شاهنشاهی فر زو تافت همی آرمید او نزدیک به زگیتی بدید وهرجانورکش ودام دد او وبخت ّهرف شده بر آن از او برتخت شدندی می تا دو خویش آیین برگرفتند وزو[» صص مسکو چ شاهنامه نخست (ج19و03ابیات1تا41) ]پیش آمدندیش نماز برسم و خانه را کوه ، بود جهان حاکم که او . رسید ایران فرمانروایی به فروردین ماه در کیومرث شاهنامه طبق بر لباس خود برای پلنگ پوست ازجنس نخستین آدمیان همانند و داد قرار خویش فرمانروایی مرکزاو . دوخت . کرد فرمانروایی سال سی نهایت ودر ، شد جهانیان پرورش باعثدارای او بود مهربان و دادگر بسیار کیومرث و گذاشتند می احترام او به ، کردند می تعظیم او به وحشی و اهلی حیوانات و ها انسان همه . بود ایزدی ی فره ب او از هم را دینشان و کردند می تبعیت او ازبودند گرفته ر فردوسی از پیش و شده برده نام پادشاه نخستین عنوان به کیومرث از شاهنامه در بار نخستین برای البته : کنم می جلب زیر منابع به را شما نظر خودم سخن اثبات برای دانستند می انسان نخستین را او همگان
15.
15 «نخستین ، آتربان
نخستین ... . اندیشد نیک که کسی نخستینکه کسی نخستین ، برزیگر نخستین ، ارتشتار . بیاموزاند که کسی نخستین ، بیاموخت»...23 : اوستا دیدگاه از که آید می بر چنین سخنان این جمیع از از که بود کسی نخستین . آموخته ها انسان به را نماز که بوده کسی نخستین است بوده انسان نخستین کیومرث و برگرداند روی ها دیوکیومرث بگوییم توانیم می واقع (در . پروراند را چارپا حیوانات که بود کسی نخستین . بوده هم پیامبر نخستین ، بوده انسان نخستین که این بر عالوه24 ) در ولی . است پادشاه نخستین ، کیومرث ؛ است مبتنی روایت این بر که تواریخی در هم و شاهنامه در هم م از مورخان که مواردیرا هوشنگ و انسان نخستین ؛ کیومرث اند کرده استفاده تاریخ نقل برای پهلوی آخذ . اند کرده معرفی وحوا آدم جد را او نیز مذهبی روایات در . اند دانسته ایرانشهر فرمانروای نخستین25 :نویسد می کیومرث ی درباره ششم و پنجم های قرن نویس تاریخ ، بلخی ابن ،درود آهنگری گسترش باعث او ، گستراند را عدل وی ، نهاد بنیان مردم بین را داوری که بود فردی نخستین او را توحید و شد مردمان بین در دامپروری و کشاورزی آغاز باعث و شد مختلف آالت ابزار وساختن گری .گستراند26 ...«دشمنی به مردم بیشتر دیدندالوز پسر کیومرث نزد به سپس ... . اند کرده خو تعدی و ستم و حسد و پذیرفت را ایشان تقاضای کیومرث ... و نمودند وا بدو سرپرست و شاه داشتن به را خویش نیاز و شدند»27 «می اشاره آن به شاهنامه جلد آخرین در و است بوده آگاه کیومرث بودن انسان نخستین اسطوره از فردوسی ک... . است اهریمن او دشمن همچنین ... . است شاهی فره داشتن او ای اسطوره مهم های نشانه از یکی ... . ند . است خردمندان با خردان بی نبرد ها نبرد این»28 کیومرث : ام کرده برداشت کتاب این از من که گونه آن 23 ص اوستا111 24 صص همان110تا112 25 ص ایران در سرایی حماسه099 26 عسگر ، ایران اساطیری تاریخ از تلخیص بهص ، بهرامی02 27 صص الذهب مروج142و141 28 صص شاهنامه در اسطوره و خرد پیوند29تا14
16.
16 بی هم دیو
از منظور و اند خرد بی او دشمنان و است خردی با شاهسیامک خوردن شکست دلیل . است خردان . اوست خردی بی ؛ دیو از29 .آمد پدید فلز نوع هفت بدنش از نیز او مرگ از پس و است شده ساخته فلز از کیومرث تن30 او : وگویند )السالم (علیه نوح حضرت نسل از اسالمی ّرخانوم اکثر اتفاق به و است پادشاه نخستین کیومرث ب فردی نخستین. دانسته جام یاسان پسر را او هم التواریخ زینه . کرد رها نادانی از را مردم که ود سانسکریت در و است ساحر معنای به واژه این ، دانسته دیو را خود دشمنان فردوسی ): که این جالب ی (نکته می چین مردم بر را نام همین هم تاتار اهالی و بوده برهمن معنای به.نهند31 : سوم گفتارسیامک نامجوی پدر همچون و هنرمند «خوبروی یکی مراورا پسربد بود زنده بدو دل را کیومرث» ص مسکو چ شاهنامه نخست (ج19ابیات41و41) بود فرخنده و نام بدش سیامک هنرمند بسیار وی . داشت سیامک نام به )سیرت وخوش صورت (خوش خوبروی پسری کیومرثنام وجویای در ایران نظام که زیرا است بوده رزم آداب تر مهم همه واز وکفایت لیاقت ازهنر منظور زیاد احتمال (به بوده )خودکامگی شناسی جامعه کتاب ( بوده ونظامیگری نظامی قوای ی برپایه و بوده میلیتاریستی نظامی ؛ گذشته جس ، نامجو از مراد زیاد احتمال به دلیل همین بهبه عاطفی نظر از کیومرث . )است بودن جنگی ونشان نام تن . بود زنده او به بودودلش سیامک پسرش به وابسته شدت 29 صص همان21تا10 30 ص بندهش کتاب13 31 صص ایران کامل تاریخ9و43
17.
17 : چهارم گفتارکیومرث
دشمنان آهرمنا ریمن کنش بد مگر «دشمنا کسی نبودش بگیتی جست شاه کی ودیهیم تخت همی» ص (همان19ابیات14و12) او ونزدیک کرد سپهجست راه بزرگ سپاه با شده دالور «سترگ گرگ چو بودش بچه یکی پایگاه وزان سیامک زبخت سیاه بچه دیو برآن شد جهان ص (همان19ابیات10و11) پوش پلنگینه یا پری بسان «سروش خجسته بیامد یکایک پدر با همی سازد چه دشمن که» ص (همان03ابیات11و19) سخن زین ورا بگفتشبدر در پسرش و شاه دشمن ها آن که بود غافل نباید دیوها از اما یافت می رشد دشمنی هیچ بدون کیومرث پادشاهی . دانست می الهی پادشاهی یک را کیومرث پادشاهی فردوسی که گرفت نتیجه توان می ابیات این از . بودند پادش همه هنگام آن در بایست می که بوده جهت بدان این البته. باشند داشته ایزدی فره اهان فرشته ناگهان . کند می شاهی وادعای خیزد برمی وکیومرث سیامک علیه او داشته صفت گرگ ای بچه ، دیو موضوع (این . کرد آگاه پدرش علیه او های وتوطئه دیو کرده از را وسیامک رسد می پلنگینه لباسی با وحی )کرد فراهم را سیامک با دیو رزم زمینه : پنجم گفتارنبرد انجام سر و دیو با ستیز گوش وبگشاد کرد انجمن سپاه «بجوش آمد بر بچه شاه دل بروی آمد اندر روی چو را سپه» ص (همان03ابیات04و00) جنگجوی را دیو شدش پذیره پور با آویخت برآهرمنا[» ص (همان03بیت01) «]تنا برهنه بیامد سیامک خدیو بی انجمن وماند گشت تبه[» ص (همان03بیت01) «]دیو خروزان دست به سیامک کردگار داور از آمد پیام «سوگوار چنین سالی نشستند هوش آر باز و مخروش بیش کزین : سروش خجسته آوریدش درود . انجمن آن از گرد یکی برآور سپهمن؛ فرمان به وبرکش ساز
18.
18 زکین دل کن
وپردخته بپرداز» ص (همان04ابیات12تا11) زمین روی دیو کنش بد آن از گمان بد بر خواست وبد برآورد «آسمان سوی نامورسر کی را مژگانش وبپالود بخواند» ص (همان04ابیات19و23) را یزدانش نام برترین آن بر با که کند می قصد سیامک. بجنگد دیوسیامک«سپه فرمانده»شود می پیروز سگال بد دیو و شود می کشته لب دوران آن در که سبب (بدان . است بوده عریان ، ستیز هنگام در سیامک . استوجود جنگ مناسب اس نداشتهام . ساخت اندوهگین را همه شر از خیر شکست ؛ کرد مبارزه باید و نیست راه انتهای غم اما )می ا یک .کرد اعالم را رزم وآغاز اندوه انتهای دستور )(خداوند عالم خیر راس سبب همین به کرد مبارزه بایست است داشته ای ویژه جایگاه ایرانیان نزد در دادور درگاه به گریستن و نیایش و دعا همیشه : که این دیگر نتیجه. «طوائف که آسایی هجوم و طوالنی مهاجرتهای طی درفالت داخل به آسوده چراگاههای طلب در را وئجه ایرانه وحشی نیمه های آریا دستبرد از غیر مهاجران این کشانید ایران_ها سکا_که هم فالت بومی اقوام شبیخون با آریایی و سکائی که آنهارا دشمنان ازین . اند بوده دچار دهند راه خویش سرزمین به را آنها اند خواسته نمی بودنددیو نام با اند بوده آریایی غیر بومیان که را آنها و اند خوانده می )(=وحشی تور نام با ایرانیها َاغالب-. دیوان است رفته کار به دسته دو هر حق در نام دو این که است بوده هم مواردی ، اینهمه با»32 :گفتارششمکیومرث حکومت انتهای شبوخفتن آرام روز ونیافت «ب پس آن وزشتافت سیامک کین داشت دستور جاه نیا نزد که داشت پور یکی خجسته سیامک بود فرهنگ و هوش همه توگفتی» ص مسکو چ شاهنامه نخست (ج04ابیات24تا20) بود هوشنگ نام را گرانمایه نهفت از برگشاد ها راز همه «گفت باز بدو گفتنیها همه همی خواهم آورد بر خروشی من کههمی خواهم کرد لشکری نو توساالر ام رفتنی من که» ص (همان04ابیات21تا29) رو پیش همی باید بود را تو 32 ص ایران مردم تاریخ01
19.
19 همال بی سر
آن برید سپهبد[ «]دوال یکسر سراپای کشیدش دریدهکار برگشت و چرم برو راروزگار کیومرث سرآمد» ص (همان01ابیات11تا19) خوار وبسپرد افگند اندر بپای خواستار را کینه آن مر آمد چو (جنگ دشمن با جنگ برای را خود سیامک خواهی خون برای ها آن ، دیوها با رزم بر مبنی خدا حکم از پس . کردند دور خود از را پروری تن و خریدند جان رابه ها سختی همه که جایی تا . کردند آماده )شر علیه خیر (اسازی خود به ًادائم باید زمانی هر در مناسب های واکنش و ها کنش برای انسان که دارد موضوع این به شاره ) . بپردازد جنای )(پسنرش هوشننگ و میرد می سیامک شود؛ می مشاهده جا این در ولیعهدی ی قاعده بار نخستین برای دا وجود کار این برای هم موجهی دالیل .البته گیرد می اورا: رد 4-پس . کیومرث تایید مورد نیز هوشنگ و بود کردگار تأیید مورد تر مهم همه واز همگان تایید مورد کیومرث ) بود هم گونه همین که دهیم می توضیح متن این در بعدا ( . باشد کفایتی با شخص تواند می 1-بود یافته پرورش او دامان در نیز هوشنگ و بود قبولی مورد فرد سیامکدر کنه بنود آدمنی هوشننگ پنس . بود کرده نمو و رشد مناسب محیط 0-. بود دارا نیز را مملکت اداره برای کافی دانش پس بود )ها (دانش هنرها همه دارای هوشنگ 1-بنرای درخشان امتیاز یک این دوران آن در ایران اجتماعی نظام به توجه با بود ورزمی نظامی دانش دارای او می محسوب وی. شد 2-بنه را سنیامک پسنر منرگش از پنس که است طبیعی پس داشت سیامک به شدید بسیار وابستگی کیومرث . کند انتخاب پادشاه عنوان 1-پندر طرینق از کنه هوشنگ : پس . باشد ایزدی فره خونشان در که رسید می کسانی به فقط پادشاهی مقام تو می داشت جریان ایزدی فره خونش در وپدربزرگش. شود پادشاه انست براین دانست می را حاکمیت های ورمز راز تمام باید . بود گرفته عهده بر را پادشاه جانشینی باال دالیل به که او اینن برای . کرد سپهدار را وی بعدی گام در او . کرد منتفل او به را حاکمیت های ورمز راز تمام کیومرث اساس ک ذکر را دالیلی توان می نیز کار: رد 4-. شاهنشاهی برای تجربه کسب 1-. نداشت را جنگ وتوانایی بود پیر کیومرث
20.
20 0-. باشد مضاعفی
انگیزه برایش توانست می واین بود داده دست از را خود پدر هوشنگ 1-. است نظامی امور در او باالی توانایی هوشنگ داری سپه برای مهم علت یک در علت این به سیامک : گفت توان (می . درآورد پای از را دیو واو شد واقع مؤثر هوشنگ داری سپه سرانجام که هنگامی ولی ).بود ها دیو با ایرانیان نبرد نخستین (این نداشت را جنگ برای کافی ی تجربه که گذشت جن از بازمانده افراد و نشدند کشته او سپاهیان همه شد کشته سیامکهوشنگ به را خود جنگی تجارب ، گ شود پیروز ها دیو با جنگ هوشنگ تا شد کارساز تجارب این ساختند منتقل با و پاک ای کارنامه با بود رسیده )پسرش خاطر به دیو از گرفتن (انتقام خود نهایی هدف به کیومرث که آخر در . فروبست جهان از چشم حیات طول در مثبتش ًالکام تاثیرگذاری
21.
21 سوم بخش:هوشنگ : هفتم
گفتارهوشنگ پادشاهی نهاد سر بر تاج نیا جای به «وداد رای با هوشنگ جهاندار دل رای پراز و مغز هوش از پر چرخ برش از بگشتچهل سالی شاهنشهی برتخت گفت چنین مهی جایگاه بر بنشست چو فرمانروا و پیروز جهاندار برهفت کهپادشا کشورمنم کمر بستم تنگ دهش و داد به» ص مسکو چاپ شاهنامه نخست (ج01ابیات4تا2) گر پیروز یزدان فرمان به عالم گوشه هفت پادشاه را خود او . بود پادشاه سال چهل و رسید شاهی به سالگی چهل در هوشنگ انجام سر . کرد وآبادانی عدل از پر را جهان همه و بود مهربان همه با . بود دانا و سخنور بسیار و دادگر البته و دانست می معنا به نام این . است شاهنامه در پادشاه دومین هوشنگیا و ، سازد می فراهم خوب منازل که است کسی ی پادشاه این شخصیت ... . است قانون واضع نخستین معنای به پیشداد او لقب . است خوب های خانه بخشنده خردمندی . دارد رابطه خرد با کیانی فر ... . آفرید خرد از را آتش مزدا اهورا ... . است اسطوره و خرد از مرکب فر تعلق موجب. شود می فر گریز موجب خردی بی و کیانی»33 «شاهان رأس در گویی که شده یاد چنان او از اوستایی یشت چند در که است سبب بدان )هوشنگ (نام این . است داشته جای ایرانی»34 زمان های رخداد و زمان مورد در مورخان . وحکیم عادل فردی . است پیشدادیان پادشاه دومین هوشنگ دارند اختالف هم با هوشنگ..گستراند را وصنعت نهاد بنیان را بزرگ های شهر : که گویند35 33 صص اسطوره و خرد پیوند10تا11 34 ص ایران اساطیر در پژوهشی421 35 ص ایران کامل تاریخ کتاب43
22.
22 : هشتم گفتارهوشنگ
خدمات سنگ کرد جدا زآهن بآتش «بچنگ آمد گوهر یکی نخستین برون کشیدش خارا سنگ کزآن» ص مسکو چ شاهنامه نخست (ج00ابیات1و1) آبگون آهن کرد مایه سر کرد وتیشه ّهرا آهنگری از «کرد پیشه آهنگری بشناخت چو بتاخت رودهارا دریایها ز» ص (همان01ابیات11و12) ساخت آب چاره شد کرده این چو ژیان گوزن گور نخچیرو ز «ایزدی بدانکیان ّروف جاه سودمند بد آنچه آورید بورز» ص (همان02ابیات19تا04) گوسپند و وخر کردگاو جدا پوست آهیخت بر بسرشان و بکشت» ص (همان02بیت02) «نکوست مویش هرچه پویندگان ز چند ادامه در که . کرد اثبات خدماتی با را خود لیاقت و بود شاهی برای مناسبی گزینه هوشنگذکر آن مورد :گردد می 4-باعث و برخوردکرد دیگر سنگی به سنگ بزند سنگی با را ماری بوده درصدد هوشنگ گویند : آتش کشف . شد آتش کشف نهایت ودر ای شعله ایجاد 1-)باال ابیات (طبق )خالص آهن به یافتن دست برای تالش : گفت توان (می آهن سنگ از آهن جداکردن 0-آهن ذوب)آبگون آهن از بردن (نام 1-آهنگری 2-کشاورزی 1-نانوایی 1-آنها از کشیدن وکار وحشی حیوانات کردن اهلی 1-وچرم ریسی ونخ نساجی
23.
23 .مهی تخت ماند
مردری او از «بهی روزگار آمدش پیش چو وسنگ ّرف با هوشنگ رنج آن شد درنگ ندادش زمانی زمانه چهر نمایدت آشکارا نیز نه[» ص (همان02ابیات01تا09) ]مهر تو با جهان خواهد نپیوست . گفت بدرود را کیهان هم هوشنگ فرجام در . مرگ یک زایشی هر و دارد انجامی سر یک انجامی هر حال هر به کیومرث برادر هوشنگ ؛ دوم و است کیومرث دیگر پسر هوشنگ ؛ نخست : کرده ذکر روایت دو مسعودی .است36 ، سیامک : پدرش و آید می شمار به کیومرث نوه که ایرانست پادشاه دومین هوشنگ ما ملی داستان در ا ر سده جشن و کرد کشف را آتش و آهن ، کرد فرمانروایی سال چهل او . بود شده کشته ها دیو با جنگ در در . نهاد بنیان را وخیاطی کشاورزی و کرد ایجاد را رودخانه ، نهاد بنیانپیشداد عنوان ، هوشنگ به تنها اوستا پیشداد عنوان )کیفباد تا هوشنگ (از پادشاهان از ای دسته بر پهلوی و اسالم مآخذ در ولی . است شده داده متون در . شد معرفی )(ناهید آناهیتا برای کننده قربانی یک نقش در هوشنگ بارها اوستا در . شود می اطالق او : که است آمده پهلویدهقانی و کشاورزی آیین دیگری و جهانداری آیین یکی ؛ نهاد بنیان جهان در آیین دو سال از او زندگی ی دوره مذهبی روایات بر وبنا کرد پادشاهی سال چهل هوشنگ .1110سال تا خلقت آغاز از 1110.بود37 اشه با خدا . کند یاری دیوان با مواجهه در را او که خواست خدا از هوشنگ.کرد یاری را او )غیبی (امداد نیک38 پادشاه را خود ، گذارد می جا به خود از را نهادن سر بر تاج مانند؛ پادشاهی ورسوم آیین از برخی که هوشنگ مناسبت این به که بود آتش کشف وی کار ترین مهم ولی ، نهاد بنیان را مهم شهر چند و خواند می کشور هفت . گذاشت بنیان را سده جشن39 36 ص ایران در سرایی حماسه139 37 ص همان141 38 ص اوستا110 39 صص ، بهرامی عسگر ، ایران اساطیری تاریخ کتاب01و01
24.
24 : چهارم بخشطهمورث :
نهم گفتارطهمورث پادشاهی بند دیو طهمورث گرانمایه «هوشمند یکی را او مر بد پسر ب بر کمربرمیان شاهی بهبست برنشست پدر بتخت بیامد براند سخنها مایه چه خوبی به بخواند لشکر ز را موبدان همه وسپاه وگنج وتاج زیبد مرا کامروز گفت چنینوکاله تخت پای گرد کیی در کنم آنگه پس برای بشویم بدیها از جهان خدیو را جهان خواهم بود من که دیو دست کنم کوته جای زهر بند ز گشایم آشکارا کنم» (مسکو چ شاهنامه نخست جص01ابیات4تا1) مند سود جهان کاندر چیز آن هر با و نشست برتخت طهمورث ، هوشنگ مرگ از پسو دانا بسیار او شد خوش بخت بر سوار ایران شاهی رخت البتهمی در خویش سیطره تحت را ها وآن کرده می مبارزه ها دیو با وی که است معنا بدان این . بود بند دیو طهمورث . آورد(با خواهم ومی هستند من یاور و یار جهان موجودات وتمام ام جهان پادشاه من : کند می اعالم هم کمک. بگسترانم جا همه در را ها خوبی و بزدایم ها بدی از را جامعه )گان ، نیست اوستا در لقبی چنین ؛ چند هر اند داده دیوبند عنوان ، طهمورث به دیگر مآخذ بعضی و شاهنامه در است اوستا آن منشأ اما.سخنی اوستا در اما شده یاد هوشنگ پسر عنوان به طهمورث از شاهنامه دربه ، این از .است داشته عهده بر را پادشاهی هوشنگ از پس طهمورث که آید می بر اوستا از تنها . است نیامده میان40 از ؛ طهمورث نهایت؛ در که این تا شد می اداره پادشاه بدون کشور سال سیصد حدود در چیزی هوشنگ بعداز . رسد می پادشاهی به ، هوشنگ نوادگان یا پسران41 40 ایران در سرایی حماسهص113 41 ص ، بهرامی عسگر ، ایران اساطیری تاریخ کتاب01
25.
25 : دهم گفتارطهمورث
دوران های رویداد و خدمات روی نهادند رشتن وبه برید «موی و پشم بره و میش پشت از پس راهنمای او هم بد گستردنی به» (مسکو چ شاهنامه نخست جص01ابیات1و9) رای به پوشش کرد او از کوشش به نرم بآواز جز نخوانندشان «گرم نوازند تا بفرمودشان جهانکنید نیایش را آفرین کنید ستایش را کاین گفت چنین بنمودراه که را او مر ستایش» ص (همان01ابیات41تا49) دستگاه دان برد اودادمان که اوی زگفتار گردن کشیدند «او کردار بدیدند دیوان چو ّروف تاج او از مانند پردخته که مر بسیار دیو انجمن شدند بازارشان بشکست و برآشفت» ص (همان01ابیات19تا04) کارشان از شد آگه طهمورث چو پست کرد گران گرز به دگرشان «ببست بافسون دوبهره ایشان از زینهار زمان آن خواستند بجان خوار بسته و خسته کشیدندشان ببر آید ماکت از بیاموزی هنر نو یکی تا مکش را ما که نهانی تا بدانآشکار کنند» ص (همان01ابیات01تا13) زینهار دادشان نامور کی هنر آوریدی پدید گونه چه «بیشتر ازین سال سی جهاندار یادگار ازو ماند او رنج همه» ص (همان01ابیات12و11) روزگار برو وسرآمد برفت داری نگه های روش گسترش ودر بوده نوین دامداری مبدع طهمورثداشته توجهی شایان کوشش حیوانات از شکاری پرندگان از و کرد رام را جنگل وحشی وحیوانات پرندگان بار نخستین برای ؛ که بود او همچنین . است . کرد استفاده . شود برخورد بانی مهر با و خوبی به هم بدسگال ودیوان وحشی جانوران با حتی که داده دستور طهمورث طهمورث عهد درادعای کیومرث زمان در دیوان مانند نیز پرستان بت که این ضمن شد شروع پرستی بت ولی )وهست بوده سیاست در مهمی بسیار عامل (دین بود متفاوت نیز دینشان که این ضمن ، داشتند شاهی ریخت هم به را بازارشان و پرداخت مقابله به ها آن با و دریافت را موضوع این سرعت به طهمورث(طهمورث . )شد ظاهر شکن بت ابراهیم همچون خویش زمان در
26.
26 می دیده ها
آن از بزرگ بسیار ردپایی پلیدی هر ودر داشتند نمی بر شان پلید کار از دست موقع هیچ که ها دیو برداش میان از تبر و گرز با را دیگر ای وعده انداخت دام به گری جادو با را دیوها از تعدادی طهمورث ولی شدت عمل درصورت آنان که گذاشت شرطی دیوان برای نهایت در ، اما ؛ بکشد را ها دیو که خواست ابتدا در او . : ماندند می زنده آن به کردن ایرانیان به سواد آموختن از دیگر یکی ایرانیان به سواد آموختن بنابراین بیاموزند سواد ایرانیان به ماندن زنده قبال در که پذیرفتند آنان . است طهمورث نیک کارهای او نام داد انجام که خدماتی آن با ولی . گفت وداع را فانی دار طهمورث ، فرمانروایی سال سی از پس سرانجام . ماند یادگار به وی واز شد ماندگار صابئین ؛ او پیروان به همچنین . اوست دوران به مربوط داری روزه رسم . شد آغاز پرستی بت او عهد در . دانستند می او زمان به مربوط را طوفان مورخان از برخی . میگویند42 «نماز آیین بنیانگذار وزیر این داشت شهرسپ نام به خردمند و دانان وزیری که این او خرد ی نشانه ترین مهم بود نیز روزه و شب»43 «فره صاحب داشته دینی معتقدات که شهرسپ وزیرش راهنمایی اثر بر طهمورثگردد می ایزدی ی»44 «او بر ای باره همچون و کشد می بند به را اهریمن سال سی مدت تهمورث که است آمده متأخر داستانی در در را تهمورث ضعف نقطه و دهد می فریب ابریشم و انگبین با را تهمورث همسر اهریمن اینکه تا ؛ شود می سوار بلع می را او و زند می زمین بر را او البرز گذرگاه در و یابد میبیرون اهریمن شکم از را او جمشید سرانجام که د 42 ص ایران در سرایی حماسه110 43 ص شاهنامه در اسطوره و خرد پیوند11 44 ی حماسهص داد404
27.
27 فرمانروایی زمان در
دیگر های کشور به خونیرس از گوناگون های نژاد رفتن پهلوی متنهای در .کشد می .گیرد می صورت تهمورث»45 شد چیره ها دیو بر ، اسب شیر نام به وزیری کمک با وی پیشدادیان پادشاه وسومین است هوشنگ پسر وی ؛ شد رایج او زمان در نیز پرستی وبت آموخت ها دیو از را ونوشتن خواندن طهمورث التواریخ زینته از نقل به به دادند می دست از را عزیزانشان از نفر چند یا یک خانواده هر ًاتقریب ، شد شایع مردم نزد در بیماری یک اثری آنان یادبود برای هایشان خانه در مردم : خاطر همین)ساختند می ای مجسمه (مثال گذاشتند می جا به .شد پرستی بت برای ای اسطوره این و گذاشتند می احترام همیشه اثر آن به بعد46 45 صص ، آموزگار ژاله ، ایران اساطیری تاریخ11و11 46 ایران کامل تاریخ کتابصص43و44
28.
28 : پنجم بخشجمشید :
یازدهم گفتارجمشید پادشاهی او پند از پر یکدل بست کمر «او فرزند جمشید گرانمایه تاج سرش بر ،کیان رسم بهزر پدر فرخ تخت برآن برآمد رهی اورا سر سرتا گشت جهان شاهنشهی ّرف با بست کمر پری و مرغ و دیو او بفرمان داوری از برآسود زمانه بدوی شاهی تخت شده فروزان آبروی بدو فزوده را جهان موبدی همم شهریاری همم ایزدی ّهرف با گفت منم کنم ره روشنی سوی را روان» نخست (جص مسکو چ شاهنامه09ابیات4تا1) کنم کوته دست بد ز را بدان زر تاج سرش بر پادشاهان رسم به و نشست پدرش برتخت پدرش پندهای از استفاده با طهمورث فرزند جمشید تمام و شدند او همراه مردم همه خاطر همین به شاید . بود ایزدی فره دارای ، پیش شاهان اوهمانند گذاشت های دشمنیاو ورهبری فرمان تحت وهمگان شد نمی تشکیل نیز دادگاهی نتیجه در گذاشتند کنار را خود بین . بود شده مقوله این آبروی حتی و اعتبار باعث جمشید اما ، است ارزش با ی مقوله یک شاهی تخت . اند بوده بیدادگر یک نه بود دادگر آدم یک جمشید : که داد توضیح گونه این توان می (سخنش که بود شده باعث این . سیاسی قدرت کنار در را معتبری بسیار سیاسی فرا جایگاه یک جمشید : دیگر عبارتی به یا باشد داشته اعتبار راس در هم بود کشور فرمانروای هم که چرا بود وسیاست دین اتصال ی نقطه نخستین او شاید ) . داشت ها بدی هم خواست اومی چراکه ، روحانیتبرای الزم وسایل جمله از پس بگستراند هارا نیکی هم کند نابود را . بود حکومتی قدرت با توأمان مذهبی قدرت داشتن کار این «رسد می او به سعادت این و فشارد می آیین مطابق را هوم که کسی نخستین ، است ویونگهان پسر اوستا در شود جمشید یا درخشان جم نام به فرزندی صاحب کههند در یمه نام با و هندوایرانی است شخصیتی جم . مردم به را شدن جاودان راه تا پیماید می را مرگ راه ،گزیند برمی را مرگ که است مرگان بی از کس نخستین شخصیتی به ایران در ، ها اسطوره جایی جابه طی در جم .شود می درگذشتگان دنیای سسرور او . دهد نشان
Baixar agora